چکیده:
از پایان دهه هفتاد قرن بیستم میلادی، ادبیات آلمان شاهد حضور فزاینده نویسندگان خارجیتبار آلمانینویسی است که تجارب بینافرهنگی خود را پیرامون موضوعاتی محوری چون آوارگی، گسست، بیگانگی، بحرانهای هویتی و تضادهای فرهنگی و اجتماعی بازنمایی میکنند. جستار حاضر به چگونگی طرح تضادها و مشکلات فرهنگی، اجتماعی و هویتی در متون منتخب «ادبیات مهاجرت» (Migrationsliteratur) در دو دهه پایانی قرن بیستم میپردازد و نشان میدهد که تجربههای بیگانگی، ناهمسانی و ناهمزمانی در این متون، بازتابهای بسیار متنوعی داشته و دستخوش دگرگونیهای پرشتاب و چشمگیری بوده است. ادبیاتی که در آغاز با سودای مبارزه علیه تبعیض و پیشداوری پا بهمیدان گذاشته بود، در مدت زمان کوتاهی موفق شده است با طرح سوژههای نو و تنوع شکلی و زبانی از حاشیه گفتمانهای فرهنگی به عمق نفوذ کند و جایگاه ویژه خود را در ادبیات معاصر آلمان بیابد.
خلاصه ماشینی:
"این آثار در بدو پیدایش تحت عنوان«ادبیات کارگران مهاجر» (rutaretilretiebratsaG) یا«ادبیات خارجیها» (redn?alsuA red rutaretiL) مورد توجه منتقدان ادبی و خوانندگان آلمانیقرار گرفت،چرا که دغدغۀ اصلی بسیاری از مؤلفان،طرح تضادهای فرهنگی،مشکلاتاجتماعی و فردی مهاجران در سرزمین بیگانه،و نگاهی غالبا نوستالژیک،اصطلاح«ادبیاتمهاجرت»را بر اصطلاحات مشابه ترجیح دادند،چرا که برخی از نویسندگان با محیطهایکارگری بیگانه بودند و به تبع آن آثارشان در مقولۀ«ادبیات کارگران مهاجر»نمیگنجید.
یکی ازحرکتهای پیشتازانه در این زمینه،مقالۀ مشترک فرانکو بیوندی (idnoiB ocnarF) و رفیقشامی (imahcS kifaR) تحت عنوان ادبیات تأثیرگذار (rutaretilstiehnefforteB) است که باهدف متحول کردن افکار عمومی آلمان در سال 1981 به چاپ رسید و نویسندگان آنخواستار تفاهم و همکاری آلمانیها برای رفع مرزبندیهای تحمیلی میان مهاجر و بومی وپایان دادن به انزوای ناخواستۀ مهاجران شدند.
اگرچه برخی از روشنفکران مهاجر و آلمانی ابراز نگرانی کردهاند،که آثاری همچونکاناک اسپراک میتواند به پیشداوریهای آلمانیها دربارۀ فرزندان مهاجران دامن زند،و اگرچه خود زئیم اوغلو نیز ادبیات روشنگرایانه را به شدت نفی میکند و در مقایسه با نسلهایپیشین به ظاهر نویسندهای غیرسیاسی به نظر میآید،اما تأثیر آثار او کمتر از نوشتههایی نیستکه مسائل سیاسی را بیواسطه مطرح کردهاند.
هرچند نویسندگان خارجیتبار پس از پایان جنگ جهانی دوم درگسترۀ ادبیات کما بیش فعال بوده و آثاری نیز به زبان آلمانی ارائه کردهاند،اما انتشار آثار آنها،به لحاظ کمی و کیفی،در پایان دهۀ هفتاد و آغاز دهۀ هشتاد اوج میگیرد و در این زمانجامعۀ ادبی آلمان نیز پس از یک دورۀ بازنگری به سوژههای بومی،توجه بیشتری به مسائلجهانی و فرهنگهای حاشیه معطوف میدارد.
(ldatsnetnakisuM giwduL znieH,dlonrA:nI``karpS kanaK,,sulgomiaZ nudireF dnu``oksidnessuR drahciR:nehcn?uM."