چکیده:
اسطوره های هر ملتی نماینده و مبین سنت ها و هنجارها و برداشت های روانی و ناآگاه آن ملت می باشند که در هر زمان شکل و کاربرد ویژه ای می یابند و با گذشت زمان، و پیدایش مذهب های جدید با آن که احتمال دارد، دستخوش تحول و دگرگونی شوند، و صبغه آیین جدید را به خود بپذیرند، ولی هرگز به کلی از بین نمی روند، از آن جمله است اسطوره نخستین انسان در باور مزدایی. کیومرث، در متون زردشتی نخستین انسان و نخستین شهریار است، اما در حماسه ملی ما، کیومرث نخستین انسانی اساطیری مبدل به تاریخ می شود و نخستین شهریار می گردد. در باور سهروردی کیومرث، نفس ناطقه انسانی است که از عالم عقول به عالم ملک هبوط می کند، چندی به امور دنیوی مشغول می شود، سرانجام پس از دین ورزی آن قدرت معنوی را کسب می کند تا دوباره به عالم جان برگردد. از نظر روان شناسی، کیومرث پیش از آن که واقعیت داشته باشد، یک تصور روانی از خود یا تمامیت روان است که به صورت یک موجود بزرگ سمبولیک متجلی می شود. این مرد نخستین کیهانی (= کیومرث یا آدم) نه فقط آغاز زندگی است، بلکه هدف نهایی آن نیز هست، زیرا هدف غایی از وجود آدم، برآوردن غرایز مادی نیست، بلکه آدم بودن اوست.
خلاصه ماشینی:
"جله علوم اجتماعی و انساین دانشگاه شیرازدوره بیستودوم،شماره سوم،پاییز 1384(پیاپی 44)(ویژهنامه زبان و ادبیات فارسی) اسطوره کیومرث گلشاه دکتر فاطمه مدرسی*دانشگاه ارومیه کیده {IBاسطورههای هر ملتی نماینده و مبین سنتها و هنجارها و برداشتهای روانی و ناآگاه آن ملتمیباشند که در هر زمان شکل و کاربرد ویژهای مییابند و با گذشت زمان،و پیدایش مذهبهای جدیدبا آنکه احتمال دارد،دستخوش تحول و دگرگونی شوند،و صبغهی آیین جدید را به خود بپذیرند،ولیهرگز به کلی از بین نمیروند،از آن جمله است اسطورهی نخستین انسان در باور مزدایی.
پژوهندهی نامهی باستان#که از پهلوانان زند داستان#چنین گفت که آیین تخت و کلاه#کیومرث آورد و او بود شاهS}(شاهنامه،28،ج 1) در شاهنامه به کیومرث به عنوان نخستین انسان تنها یک بار اشارت رفته است: {Sچو از خاک مر جانور بنده کرد#نخستین گیومرت را زنده کردS}(کریستن سن،517:1368) لازم به یادآوری است که بسیاری از اساطیر ایرانی در جریان تکوین سنتهای حماسی ایران،دگرگونی و جابهجایی پذیرفته و پارهای از آنها به صورت بازپسین گونهی تبلوریافتهی خود،در شاهنامه انعکاس یافتهاند.
این سروش بود که از سوی داور کردگار برای کیومرث که دراندوه و غم از دست دادن فرزند به سوگ و ماتم نشسته،پیام میآورد که: {Sدرود آوریدش،خجسته سروش#کزین بیش مخروش باز آر هوش#سپهساز و برکش به فرمان من#برآور یکی گرد از آن انجمن#از آن بدکنش دیو روی زمین#بپرداز و پردخته کن دل ز کینS}(شاهنامه،31،ج 1) اضافه بر این،کیومرث در اثر بهرهمندی از فره این هالهی نور که عالیترین صفت ایزدان و امهراسپندان است-کههم به حالت منوک جنبهی قدسی و روحانی میدهد و هم به حالت گیتیک-مبدل به موجود نوری میشود؛خاصیتاجسام و اجرام نوری که در جسم خاکی حلول میکنند،این است که سایه ندارند،زیرا یک وجود نوری نمیتواندمکملی در وجود ظلمانی داشته باشد،ولو سایهی خود آن باشد."