چکیده:
در این مقاله، حدوث عالم در حکمت صدرا با مطالب نهج البلاغه مقایسه شده
است. به این منظور، کتب فلسفی و تفسیری صدرا مطالعه و آرای او درباره ی
حدوث عالم جمع آوری شده است. هم جنین مطالب نهج البلاغه در رابطه با
حدوث عالم مورد بررسی قرار گرفته است. سپس با مقایسه آرای صدرا در مورد
حدوث عالم با مطالب نهج البلاغه، این نتیجه به دست آمده که آرای بیان شده با
مطالب نهج البلاغه از جهات زیادی هم خوانی دارد: در نهج البلاغه ویژگی هایی
مانند زمان داشتن، مکانمند بودن، حرکت داشتن و متغیر بودن برای پدید هی
حادث مطرح شده است که می تواند مبنایی باشد برای تفسیر حدوث جهان، آن
گونه که ملاصدرا به آن پرداخته است.
In this paper we will firstly review and discuss Sadra's philosophical and interpretative works on contingency of the cosmos. Then it will be discussed from Imam Ali's viewpoint in Nahj al-Blagha. Thirdly، we will compare these two with each other. We will see that both of them consider temporality، locality، being in motion and being changeable as signs of contingency of the cosmos.
خلاصه ماشینی:
از آنجا که هر موقعیت بالفعلی تأثیر خلاق همه موقعیتهای قبلی است و نیز قدرت ذاتی خود را برای خودآفرینی دارد خداوند هرگز نمیتواند علت تام هر رخداد باشد.
3ـ5ـ خداباوری طبیعت گرا از دیدگاه گریفین: یکی دیگر از موضوعات الهیات پویشی به ویژه نزد گریفین، خداباوری طبیعت گرایانه است که این بحث مستقیما با بحث قبلی یعنی خلاقیت ارتباط دارد.
به هر حال این ابهام و تحویل رابطه خدا با هستی و انسان به رابطهای فقط طبیعی در الهیات پویشی وجود دارد.
نتیجه الهیات پویشی در نظر گریفین عکس العملی به منظور تعدیل الهیات قرون وسطی و جهان بینی مدرن است به گونهای که راه را برای به دست آوردن مقام، جایگاه و اصالت وجود انسانی و نیز سایر موجودات به همراه زیست الهی انسان هموار میسازد و از سوی دیگر خدا و معنویت از دست رفته دوران مدرن را در دوران پست مدرن احیا میکند.
در این جستار، ابتدا خواهیم گفت که مقصودمان از غیبت احوال باطنی چیست؛ سپس عرفان سدههای میانۀ اسلامی و مسیحی را با تلقی جدید از عرفان مقایسه خواهیم کرد تا نشان دهیم که برداشتی که عرفان را در تجربۀ عرفانی به معنای اخص محدود و خلاصه میکند تا چه حد با برداشت عارفان سدههای میانه تفاوت دارد؛ سپس نوبت به بدنۀ این مقاله میرسد که در آن ابعاد و اهمیت غیبت (اختفای) احوال باطنی را در آثار مولانا بررسی میکنیم و آنگاه با توجه به تعاریف گوناگونی که عرفان پژوهان، با خاستگاهها و نظرگاههای گوناگون، ارائه کردهاند و با استخراج مؤلفههایی که این تعاریف پیشنهاد میکنند، بدین مطلب میپردازیم که مولانا را بر اساس کدام تعریف/ها و با استناد به کدام مؤلفه/ها میتوان عارف نامید.