چکیده:
استاد مطهری در میان گرایش ها و نظریات گوناگون در گستره مکاتب اخلاقی، به پرستش الهی به عنوان بنیاد اساسی مکتب اخلاقی اسلام معتقد است. مبنای دیدگاه فوق از نظر ایشان این است که هر گونه کار اخلاقی عبادت خداست حتی اگر شخص به آن توجه نداشته باشد. پرستش از نظر استاد دارای دو جنبه است باطنی یعنی سیر انسان از خلق به خالق و ظاهری عبارت است از نوع آداب و اعمالی که باید پرستش به آن شکل صورت گیرد. در این مقاله پس از تبیین هویت معرفتی و حکمت های اخلاقی و تربیتی پرستش، جنبه های معیاری آن، کنکاش خواهد شد و در نهایت به صورت مورد پژوهانه، مبانی معرفت شناسانه نظریه پرستش، مورد بحث قرار خواهد گرفت. در ادامه اثبات خواهد شد که نظریه پرستش با توجه به دارا بودن مولفه های لازم عقلی و نقلی، می تواند یک مکتب اخلاقی - منطقی و معتدل باشد.
خلاصه ماشینی:
"liamg@2531 idammahom-m این مقاله برگرفته از طرح پژوهشی فلسفۀ اخلاق در تفکر اسلامی پردیس قم دانشگاه تهران است تاریخ دریافت:89/10/4 پذیرش:90/5/20 گوناگونی طی تاریخ ارائه شده است که آغاز آن را میتوان به دو سوفیست معروفیونانی یعنی پروتاگوراس و گرگیاس نسبت داد که اولی خواستههای انسانی و دیگریعدم و نیستی را مقیاس اخلاق به شمار میآورد1و به صورت منطقیتر این نگرش درآثار سه فیلسوف آغازین یونان باستان سقراط،افلاطون و ارسطو پی گرفته شده که اینسه نیز بنیادهای اخلاقی خود را اینچنین میدانستند:از نظر سقراط،سعادت مطلوبنهایی است و معرفت مساوی است با فضیلت،در فلسفۀ اخلاق افلاطونی علاوه بر تأییدنظریات سقراط،قوۀ عاقله باید بر دو قوۀ احساسی و شهوی مدیریت و نظارت نماید ودوری از افراط و تفریط یا همان اعتدال طلایی،رویکرد معروف ارسطاطیس به شمارمیآید.
ازاینروست که از نگاه قرآن&%02517MNAG025G% گوناگونی طی تاریخ ارائه شده است که آغاز آن را میتوان به دو سوفیست معروفیونانی یعنی پروتاگوراس و گرگیاس نسبت داد که اولی خواستههای انسانی و دیگریعدم و نیستی را مقیاس اخلاق به شمار میآورد1و به صورت منطقیتر این نگرش درآثار سه فیلسوف آغازین یونان باستان سقراط،افلاطون و ارسطو پی گرفته شده که اینسه نیز بنیادهای اخلاقی خود را اینچنین میدانستند:از نظر سقراط،سعادت مطلوبنهایی است و معرفت مساوی است با فضیلت،در فلسفۀ اخلاق افلاطونی علاوه بر تأییدنظریات سقراط،قوۀ عاقله باید بر دو قوۀ احساسی و شهوی مدیریت و نظارت نماید ودوری از افراط و تفریط یا همان اعتدال طلایی،رویکرد معروف ارسطاطیس به شمارمیآید.
با این تعبیر که بایدها از هستها برنمیخیزند،و واقعیتها از دادن ارزشها،برای همیشه عقیماند و طبیعت و فضیلت را یکی کردن و اخلاق را همگام علم آوردن و به بیان استاد مطهری نسبیگرایی اخلاقی یعنی حقیقتی نیست که برای همه وقت و همهجا خوب باشد و یک دستور العمل کلی همیشگی وجود ندارد بلکه در هر زمان دستوراخلاقی باید به یک نحو باشد(مطهری،اسلام و مقتضیات زمان،ج 2،ص 342-341)."