خلاصه ماشینی:
"«ارگانیسم نمیتواند دقیقا با ردیفی از شستیها مقایسه شود از این لحاظ که محرک بیرونی مینوازد و فرم مناسب آنها به این دلیل ساده معین خواهد شد که ارگانیسم در ساخت فرم آن مشارکت دارد (مرلوپونتی،1983/1942،ص 13)علاوه بر این،حتی اگر تبیین رفتارها با توسل به راههای عصبی معین امکانپذیر باشد،این امر نیز صادق است که رفتارها همیشه به موجب محرکهای (به تصویر صفحه مراجعه شود) متعددی که خودشان از اینکه هستی مجزا باشند ناتوانند به وجود میآیند.
به بیان ساده در مورد رفتار برانگیزانده شده که مسیرهای عصبی از پیش معین شده وجود دارد،این پرسشها بیجواب میماند:چه چیزی مسیرهای عصبی را به حالتهای قصدی ارگانیسم مرتبط میکند؟و چگونه مسیرهای عصبی محرکهای خارجی و پاسخ به آنها را به خود اختصاص میدهند؟ فیزیولوژیستها و روانشناسان علمی از پاسخ به این پرسشها اجتناب میکنند:چگونه آنها میدانند رفتارها میتوانند به مسیرها و سیستمهای عصبی تقلیل یابند؟ما حتی نمیتوانیم فرض کنیم چه چیزی پاسخهای ضرورتا ساده به آن چیزی است که به نحو کالبد شناختی ساده است.
فرض این است که شخص میتواند معین کند چرا ارگانیسم A با ساخت فیزیولوژیکی B رفتار X را در موقعیت Y میآموزد(یا نمیآموزد)مرلوپونتی با تأکید بیان میکند که چنین آزمایشهایی نشان نمیدهند که یادگیری اتفاق افتاده است:«بنابراین روش آزمون و خطا در اینجا به کار میرود.
آیا پذیرش این امر نشان میدهد که شخص نمیتواند رویکردی عینی به ارگانیسم داشته باشد؟آیا مفاهیم طبیعی همانند مفاهیم دارای عینیت علمی آکنده از پیشفرضها هستند؟مرلوپونتی نظر خود را در این باره در ساختار رفتار کاملا بسط نمیدهد،بلکه تلاش میکند با الهام از کتاب بحران علوم ادموند هوسرل،فعالیت علم را از طریق روششناسی علمی نقد کند.
(Eds),Texts and dialogues:On philosophy, Politics,and culture(pp,xiii-xxi)Atlantic Highlands,NJ:Humanities Press."