خلاصه ماشینی:
"از این جهت مرلوپونتی تحت تأثیر سوسور است،اما اولویت موردنظر سوسور را دربارۀ زبان واژگون میسازد و به جای اینکه همانند سوسور زبان را به عنوان یک نظام تلقی کند،آن را به مثابۀ گفتار در نظر میگیرد،به نظر مرلوپونتی، درحالیکه زبان به عنوان یک نظام پیششرط ضروری برای گفتار است،اما گفتار همان چیزی است که زبان را فعال میکند،بدان (به تصویر صفحه مراجعه شود) زندگی میبخشد و به تحرک وامیدارد.
البته هابرماس بر دامنه و قلمرویی که زبان و تعامل زبانی به اجتماعی و فردی شدن کمک میکنند و سوژههای متمایز و جایگزین ناپذیر را به سبب تعامل دوسویه خود به عنوان مخاطبان تشکیل میدهند،تأکید میکند اما به نظر هابرماس،چنین همبستگی دیالکتیکی اجتماعی و فردی شدن در سطح بالایی از انتزاع به لحاظ مفهومی و جامعهشناختی رخ میدهد که خود و دیگری تنها هویتهای طراحی شده باقی میمانند و تنها در فضای استعلایی طراحی دو سویه خود با یکدیگر مواجه میشوند.
در رابطه با مرلوپونتی،نکتۀ انتقادی که میتوان مطرح کرد، صرفا این نیست که وی چنین ابزار مفهومی را در اختیار نداشت یا آنها را در آثار خود بیان نکرد،بلکه نکتۀ اصلی این است که وی بنا به دلایل متعدد،تصویری را از یک پراکسیس ارتباطی و زیستجهان ارائه کرده است که دقیقا نوعی بازسازی است، بدون اینکه ابژکتیویته اجتماعی در تبادل میان خود،دیگری و زیستجهان مداخله کند.
به ویژه از این جهت که زبان را به صورت تحریف شده به تصویر میکشند،باز هم میتوان دربارۀ مرلوپونتی همان اتهاماتی را مطرح کرد که هابرماس در مورد گادامر بیان میکند:«تنها هنگامی میتوان از ادعاهای جهان شمول بودن رویکرد هرمنوتیکی دفاع کرد که این امر در آغاز تحقق یابد که زمینه و بافت سنت به مثابۀ محور حقایق ممکن و توافق واقعی،محور دروغها و اجبارهای دائم باشد."