خلاصه ماشینی:
"اما-چون هر استدلالمناسب یا معتبری آنچه را باید مبرهن سازد،پیشفرض میگیرد-با استدلال عقلانی نمیتوان نشان داد که دعاوی آنها بهنفع دعاوی ما ابطال میشود یا شکست میخورد(این که دقیقاموضوعی از همین دست میتوانست به روشنی در تعریف رابطۀ مابا شیوۀ فعالیت فلسفی جاری در یک سنت فرهنگی بیگانه مطرحشود،البته گاه توسط انسانشناسان مورد توجه قرار گرفته است؛اما من اینجا به مسائلی خاص میپردازم که در موقعیتهایی پیشمیآیند که ما تنها دل مشغول دورههای گذشته در چارچوب سنتفرهنگی خودمان هستیم).
اما تصویر غلط ارسطو،وقتی هر بحث او را ازآکراسیا همچون بحث از همان موضوعاتی تلقی میکند که خودشتحت عناوین«عدول»و«ضعف اراده»از آنها بحث میکند،باز همچنان تحریف میشود که تبیین هر از این موضوعات میتواند-همچون برای او-برای ما نیز در روشن ساختن آنچه درتبیین سقراط(و در ضمن ارسطو)از آکراسیا درست و نادرستبود،به کار آید.
با این حال،صورت مشکل ابتدایی کوهن دقیقا مانند مشکل ما بود:چگونهممکن است همچون دعاوی رقیب به مدعیاتی پرداخت که در&%FKG051G% زمینههایی چنان متفاوت جای گرفتهاند که هیچ معیار یا ملاکبیطرفی برای استدلال وجود ندارد؟-مثل گاهی اوقات که،به نظر کوهن،دو بدنۀ نظریۀ علمی کلان،مانند کیهانشناسیفیزیکی ارسطو و گالیله،با هم مواجه میشوند.
نیازی نیست که ما خودمان را به آنچه آنها در واقعتشخیص میدهند یا دادهاند محدود کنیم تا تصدیق کنیم کهآنچه برتری عقلانی یک نظرگاه فلسفی کلان را بر دیگری تعیینمیکند توانایی آن است در فراگذاشتن از حدود دیگری،بدین وسیلهکه از منظر خودش شرح و فهم برتری دربارۀ شکستها،ناکامیهاو عدم انسجامهای منظر دیگر به دست دهد نسبت به آنچه آنمنظر دیگر میتواند از خود ارائه کند(شکستها،ناکامیها و عدمانسجامها طبق معیارهایی که درونی آن منظر دیگرند)."