چکیده:
پژوهشهای تطبیقی در حوزۀ ادبیات، به بررسی روابط تاریخی ادبیات ملی با ادبیات دیگر زبانها، کشف پیوندهای پیچیده بین آنها و مقایسۀ نقش و اثرگذاری هنری، معنوی، محتوایی، فنی و پیوندهای تاریخی آنها میپردازد. دولتآبادی در جای خالی سلوچ با درک بسترهای تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی پیرامون خود، روایت مبارزه و تنازع بقای انسان را، در زبانی هنرمندانه و بیانی واقعگرایانه، به تصویر میکشد. پرل باک نیز در رمان مادر با بازتاب فرهنگ و آداب و رسوم مردمان روستایی چین و نمایاندن روابط ناسالم و نادرست اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و تاریخی روستاییان، تصاویر غمبار و نکبتزدۀ زندگی مردمان زحمتکش را به نمایش میگذارد. در این گفتار به تحلیل ساختاری و محتوایی این دو رمان میپردازیم.
Comparative literature intends to examine the historical relations between the literary works of two nations by the way of discovering their implicit links and contrasting their artistic, spiritual and contextual functions. Dowlat Abadi in “Missing Soluch”, based on a proper understanding of socio-cultural, historical and political conditions, artistically and realistically depicts the struggle of a community for life. Pearl Buck, from the other side, in “Mother”, presents an impressive picture of Chinese culture and traditions by focusing on incorrect socio-economical relations, and the impoverished and sorrowful life of the hard-working people in this country.
The present article intends to perform a structural and contextual comparison between “Missing Soluch” and “Mother”.
خلاصه ماشینی:
تحليل تطبيقي جاي خالي سلوچ دولت آبادي با رمان مادر اثر پرل باک ميلاد شمعي ٭ دانشجوي دکتري زبان و ادبيات فارسي دانشگاه اصفهان مينو بيطرفان ٭٭ دانشجوي کارشناسي ارشد زبان و ادبيات فارسي دانشگاه اصفهان چکيده پژوهش هاي تطبيقي در حوزٔە ادبيات ، به بررسي روابط تاريخي ادبيات ملـي بـا ادبيـات ديگـر زبان ها، کشف پيوندهاي پيچيده بين آنها و مقايسة نقش و اثرگذاري هنري ، معنوي ، محتوايي ، فني و پيوندهاي تاريخي آنها مي پردازد.
اهميت داستان مادر و ديگر داستان هاي خانم پرل باک (١) نيز از اين لحاظ اسـت کـه نويسنده در اغلب آثار خود به احياي تاريخ و زندگي مردمان روستايي چينـي پرداختـه و براساس تلاش هاي پي گير و پيوسـتة خـود، در سـال ١٩٣٨ برنـدٔە جـايزٔە نوبـل ادبيـات شده است .
در سال هاي پس از اصلاحات ارضي ، روستاها از کسب قدرت واقعي در تعيـين امـور و سرنوشتشان بازماندند، چراکه به قول دولت آبادي : يکي از دست يافته هاي اصلاحات ارضي به زير سلطه کشانيدن و مجذوب کـردن خـرده مالکـان و لايه هاي مياني دهقاني بود و دفع غول ارباب از زمين ، که عملا از درون پوک و پوده شـده بـود و جابه جايي آن در وجوه ديگري از توليد که زمينه هايش در اقتصاد و صنعت وابسته ، فـراهم شـده بود و بدين ترتيب اين اصلاحات در نظام سنتي زمين داري خلل ايجاد کرد، بدون آنکـه آينـده اي براي آن تدارک ببينند (چهلتن و فرياد، ١٣٨٠: ١٦١)؛ وقتي بناست ساخت و بافـت يـک نظـام کهـن چندهزارساله درهم بريزد، لازمة منطقي اش داشتن طرحي عملي و همه جانبه است از نظمي کـه بايد جايگزين آن شود.