خلاصه ماشینی:
"در این پژوهش،چهارده متغیر مستقل،به عنوان عوامل خانوادگی مؤثر بربزهکاری کودکان و نوجوانان از طریق پرسشنامه همراه بامصاحبه حضوری مورد آزمون قرار گرفت و فرضیه تحقیقاین بود که بین این متغیرها و بزهکاری گروههای یاد شدهرابطه معناداری وجود دارد ولی نتایج بدست آمده نشانداد که از یکسو بین متغیرهای درآمد خانواده،تحصیلاتوالدین،اعتیاد اعضای خانواده،از هم گسیختگی خانواده،ارتباط و دلبستگی با دوستان،پایبندی خانواده به ارزشهایدینی،تعداد اعضای خانواده،زندان رفتن اعضای خانواده،صمیمیت اعضای خانواده با گرایش به رفتار بزهکارانهدر هر دو گروه مورد مطالعه رابطه معناداری وجود داردو فرضیههای تحقیق تأیید گردید و از سوی دیگر بینمتغیرهای:نوع مالکیت منزل،نوع شغل والدین،برطرفکردن نیازهای اقتصادی پاسخگو،آشفتگی خانواده،نظارتخانواده با بزهکاری رابطه معناداری وجود ندارد و فرضیههای مربوطه رد گردید.
اما با نگرش جدید به این موضوع متوجه میشویم که در حال حاضر داشتن فرزند فراوان بهمعنای عدم توانایی والدین در برآوردن حوائج و نیازهای خصوصی آنهاست و تحقیقاتی که در زمینه تأثیر تعداد فرزندانبر بزهکاری صورت گرفته همگی به صورت غالب حاکی از آن هستند که خانوادههای شلوغ و پرجمعیت همگی کانون مساعد و مناسبی برای ایجاد محیطی بزهساز برای کودکان و فرزندان آن خانواده میباشد چنانچه تحقیقات میدانی اینپژوهش نشان میدهد کثرت فرزندان در خانوادههای نوجوانان بزهکار نگهداری شده در کانون اصلاح و تربیت شهرستاناراک بیشتر از خانوادههای نوجوانان دبیرستانی میباشد پس نتیجه میگیریم که بین تعداد اعضای خانواده و گرایشبه رفتار بزهکارانه رابطه معناداری وجود دارد زیرا خانوادههایی که از سطح جمعیتی بالایی برخوردارند معمولا دچارمشکلاتی از قبیل عدم رعایت امور بهداشت روانی،فقر،کودکآزاری و عدم کنترل کافی و ضعف والدین در تربیت آنهامیشوند که منجر به بروز بزهکاری اطفال و نوجوانان میگردد."