چکیده:
هدف نزدیک هر علمی آگاهی انسان از مسائلی است که در آن علم مطرح میشود. بر این اساس، رابطة علوم فلسفی با بعد معنوی و انسانی بشر، نزدیکتر از رابطة علوم طبیعی است. این رابطه بیش از همه در خداشناسی تجلی میکند، زیرا فلسفه است که ما را با خدای متعال آشنا میکند و ما را از صفات جمال و جلال وی آگاه میسازد و زمینة ارتباط ما را با منبع علم و قدرت و جمال بی نهایت، فراهم مینماید. چنانکه روشن است، به دست آوردن همة این معارف در گرو حل مسائل شناختشناسی و هستیشناسی است<FootNote No="4" Text="وصول: 23/3/1388 ؛ تصویب: 3/5/1388."/>. پس فلسفة اولی کلیدی است که باب فضایل عقلی و روحی و کمالات بیکران معنوی و الهی را میگشاید. افزون بر این، فلسفه کمک شایانی به طرد وساوس شیطانی و رد مکتبهای مادی و الحادی میکند و شخص را در برابر کژاندیشی، لغزش و انحرافات فکری مصون میدارد. بنابراین، فلسفه علاوه بر نقش اثباتی و سازنده، دارای نقش دفاعی و تهاجمی نیز هست و در گسترش معارف اسلامی و ویرانی فرهنگهای ضد اسلامی موثر است. بنابراین، فلسفة اسلامی یکی از ابزارهای متقن و اساسی برای پیشبرد اهداف و اندیشههای اسلامی است که باید به بسط و بالندگی آن در شرایط کنونی جهان اهتمام داشت و بر لزوم برونبرد آن از انزوا تلاش کرد. یکی ازآن راهها، شناخت و کشف عوامل و آسیبهای توسعه و ترقی فلسفة اسلامی است. عواملی که سبب میشود فلسفه نشاط و پویایی خود را از دست دهد و کم رنگ شود. بر این اساس، این نوشتار به بررسی این آسیبها و راهکارهای آن میپردازد.مسیحیت در معنای عام خود پدیدهای است که با شروع رسالت حضرت عیسی بن مریم(ع) آغاز گردید. اما این مفهوم توسط عدهای که با دین خدا بازی کردهاند دستخوش تحولات گردیده است. جامعة اسلامی از پدیدة دعوت به مسیحیت سالم نمانده است، بلکه چه بسا جامعة اسلامی بیش از سایر جوامع قربانی دعوت به مسیحیت شده است، زیرا مبلغان مسیحی بیشترین مقاومت را از سوی مسلمانان در برابر خود دیدهاند. دعوت به مسیحیت پدیدهای نو ظهور و پیشرفته است. پیشرفت دعوت به مسیحیت به سبب تعدیل اهداف و گسترش وسائل و مراجعه پیوسته به وسائل مطابق تعدیل اهداف است. به همین دلیل، شیوههای جدید برای محقق ساختن اهداف تعدیل شده متناسب با جوامع و شرایطی که دعوت به مسیحیت با آن مواجه بوده است به کار گرفته میشود، چندان که این پدیده در نزد برخی علم به حساب میآید و دارای موسسات آموزشی است و روش و برنامههای درسی و نظریات خاص خود را دارد.<FootNote No="5" Text="وصول: 15/4/1388 ؛ تصویب: 25/5/1388"/>مسلمانان از زمان قدیم متوجه حملات مسیحیت بودهاند و علمای بزرگ و متفکران اسلامی در برابر آنها ایستادهاند و پاسخهای علمی در رد مسیحیت تحریف
خلاصه ماشینی:
اما پس از بررسي جايگاه و تعريف آسيبشناسي فلسفة اسلامي، بايد دانست که مأنوس بودن تودة مردم با مسائل جزئي، همخواني انديشة آنها با اشعريت (يثربي، فلسفة مشاء 20:1383)، دخالتهاي سياسي حاکمان (ابراهيمي، قواعد کلي فلسفة اسلامي 1383: 48) و ترويج اخباريگري (يثربي، فلسفه مشاء 22:1383) و نقد ناقدان غيرمتخصص (تهراني، ميزان المطالب بيتا: 2)، آسيبهايي است که مروجان مکتبهاي عقلگرا را در فهماندن و قبولاندن انديشههاي خود به مردم دچار مشکل کرده است.
بوعلي در کتاب الاشارات و التنبيهات خود، در مقدمة بسيار کوتاه بخش فلسفة اولي، در خصوص کتاب بسيار گرانسنگ خود بدون اشاره به بيان حقيقت فلسفه و جايگاه آن مينويسد: «هذه اشارات الي اصول و تنبيهات علي جمل يستبصر بها من تيسر له و لا ينتفع بالاصرح منها من تعسر عليه (بوعلي، الاشارات والتنبيهات 148:1385)؛ اينها رمزهايي است به يک مجموعه قوانين و آگاهانيدن بر مطالبي است براي کساني که توان درک آن را دارند که توسط اين مباحث به بينش و آگاهي ميرسند و کساني که فهم اين مطالب برايشان دشوار است بيشتر از ظاهر عبارت چيزي دستگيرشان نخواهد شد.
جناب سهرودي نيز در کتاب حکمةالاشراق خود، بدون طرح اين مباحث، فقط به علت تأليف کتاب ميپردازد و مينويسد: «اعلموا أخواني کثرة اقتراحکم في تحرير حکمة الاشراق أوهنت عزمي في الامتناع» (سهروردي، حکمةالاشراق 9:1380) اما در اين ميان، جناب صدرالمتألهين، کمي حق مطلب را ادا کرده و در اهميت و ضرورت فراگيري دانش عقلي و حکمت نظري مطالب زيبايي نگاشته است که به بخشي از آن اشاره ميشود: «ما من علم غير الحکمة الالهية و المعارف الربانية إلا و الاحتياج إليه بمدخلية الجسم و قواه و مزوالة البدن و هواه و ليس من العلوم ما يتکفل بتکميل جوهر الذات الأنسية و إزالة مثالبها و مساويها حين انقطاعها عن الدنيا و ما فيها...