چکیده:
هدف اصلی تحقیق حاضر تبیین نگرش دانشجویان دختر نسبت به خشـونت بـر ضـد زنان است . روش تحقیق ، پیمایشی و ابزار جمع آوری اطلاعات نیز پرسش نامـه بـوده است که پایایی (٠/٧٨) و اعتبار آن از طریق اعتبار سازه تاییـد شـده اسـت . جامعـة آماری تحقیق ، متشکل از دانشجویان دختر دانشگاه مازندران بوده اسـت . در مجمـوع ٤٥٠ نفر از دانشجویان به روش نمونه گیری طبقه ای تصادفی متناسب انتخـاب شـدند. چهارچوب نظری تحقیق ، دیدگاه یادگیری اجتماعی بوده است . متغیرهای مستقل مدل تحلیلی که در پی تبیین متغیر وابسته (نگرش نسبت به خشونت بر ضد زنان ) بوده اند، شامل جامعه پذیرشدن با نقش های جنسیتی ، تشویق و تنبیه متفـاوت ، مشـاهده روابـط خشونت آمیز، تجربة خشونت و تقلید از والد هم جنس بوده است . بـر اسـاس تحلیـل داده های تحقیق ، تمامی فرضیه های نه گانه تحقیق تاییـد شـدند. از میـان پـنج متغیـر مستقل ، متغیر تجربه خشونت (٠/٤٧) قوی ترین و مهم ترین پیش بینی کننـده (مسـتقیم ) نگرش نسبت به خشونت علیه زنان است . بعد از آن به ترتیب متغیرهای جامعه پـذیری (٠/٢٣)، مشاهده خشونت (٠/٢٢)، الگـوی پـاداش و تنبیـه (٠/١٤) و تقلیـد (٠/١١) بیشترین تاثیر را بر نگرش نسبت به خشونت بر ضد زنان داشته اند.
خلاصه ماشینی:
"در مطالعه ای کـه نگـرش نسـبت بـه خشـونت علیـه زنـان را از دو بخـش درک خشونت علیه زنان و واکنش قربانیان و اطرافیان نسبت بـه خشـونت مـورد بررسـی قـرار داده ، این نتیجه به دست آمد که عـواملی چون تجربیات کودکی ، جنسـیت ، فرهنـگ و سطوح چند بعدی نظم اجتماعی بر نگرش های مربوط به خشونت تأثیر می گذارند (فلود و پیز، ٢٠٠٩).
داده های تحقیق نشان داد که هرچه فرآیند جامعه پـذیری دانشـجویان بر اساس الگوهای فرهنگی رایج و سنتی در جامعـه و بـر اسـاس میـزان هـای اجتمـاعی نابرابرگرایانه صورت گیرد، نگرش زنان به اعمال خشونت از جانب مردان انفعـالی تـر و تحت تأثیر انتظارات و خواست های جامعـه در ایـن بـاب اسـت کـه تحمـل خشـونت از جانب مردان و بروز ندادن واکنش جدی و اجتمـاعی در مواجهـه بـا خشـونت شـوهر و سایر مردان را، در خانواده و اجتماع مطلوب می داند.
داده های تحقیق نشان داد که هرچه دانشجویان از جانـب والـدین و دیگـران در برابر رفتارهای جنسیتی ـ رفتارهایی که بـرای دختـران مناسـب دانسـته شـد ـ تشـویق شده اند و یا در برابر رفتارهایی "نامناسب " مورد تنبیه قرار گرفتـه انـد بیشـتر بـا الگوهـای قالبی که نگاهی سنتی و نابرابر و در چهارچوب پدرسالاری به زنان دارند، جامعـه پـذیر شدند و تفکیک ها و فرودستی درونی شدة زنان در چنین قالب فرهنگی را پذیرفته انـد و خشونت مردان را به عنوان بخش طبیعی ، غیر قابـل انکـار و حتـی بـی اشـکال زنـدگی قلمداد کرده اند و تردیدهای کمتـری در ایـن بـاره کـه خشـونت حـق مـردان فرادسـت محسوب می شود، به خود راه داده اند."