چکیده:
تناسب معجزه ی هر پیامبر با حرفه و هنر رایج در عصرش، مبحثی شناخته شده میان دانشمندان است. این مضمون به طور مسند، اولین بار از امام هادی(ع) نقل شده است. اما به دلایلی که در متن خواهد آمد، به امام رضا(ع) نسبت داده شده است. سند این خبر ضعیف است؛ در نتیجه، بررسی مضمون آن ضروری است. در این خبر، راوی ابتدا از دلیل تفاوت معجزات پیامبران می پرسد و امام(ع) تناسب معجزه ی هر پیامبر با فن رایج در عصر وی را برای اتمام حجت بر مردمان ضروری می شمارد و فصاحت مردم عصر نزول را تمام کننده ی حجت بر آنان می داند. در انتهای حدیث، راوی از حجت زمان خویش می پرسد و امام(ع) عقل را معرفی می نماید. اما مقاله حاضر برای ارائه ی راهکاری برای فهم دلیل رویارویی حجیت عقل و اعجاز قرآن که موهم عدم حجیت قرآن به دلیل عدم فصاحت مردمان زمان های بعد از نزول است، به بررسی نقش عقل در حجیت معجزات ـ اعم از حسی و عقلی ـ پرداخته و به این نتیجه می رسد که عقل ـ حتی در معجزات حسی ـ همزمان با ارائه ی معجزه مطرح بوده و در اتمام حجیت آن، نقش بسزایی ایفا می نماید. از سویی دیگر، با اشاره به ابعاد گوناگون اعجاز قرآن و جاودانگی اعجاز آن، حجیت آن در تمام اعصار را نتیجه گیری می شود. لذا، انتهای این حدیث در مقام سلب حجیت از قرآن نیست، بلکه عقل را به عنوان حجتی معرفی می نماید که می تواند با فهم کتاب خدا، مدعیان راستین را از دروغگویان بازشناسد
خلاصه ماشینی:
اصل روايت در نقـل ابن شهر آشوب نسبت به نقل کليني ، داراي جزئيات کمتري است ؛ اما خبري که او نقـل کرده است ، سه قسمت دارد؛ سه ماجرا که به صورت جدا اتفاق افتـاده انـد، از يـک راوي نقل شده اند: «و قال أبو عبد لله الزيادي لما سم المتوکل نذر لله أن يرزقه لله العافية أن يتـصدق بمال کثير فلما عوفي اختلف العلماء في المال الکثير فقال له الحسن حاجبه إن أتيتک يا أمير المؤمنين بالصواب فما لي عندک قال عشرة آلاف درهم و إلا ضـربتک مائـة مقرعـة قال قد رضيت فأتي أبا الحسن (ع ) فسأله عن ذلک فقال قل له يتصدق بثمـانين درهمـا فأخبر المتوکل فسأله ما العلة فأتاه فسأله قال إن لله تعالي قال لنبيه «لقد نـصرکم اللـه في مواطن کثيرة » فعددنا مواطن رسول لله فبلغت ثمـانين موطنـا فرجـع إليـه فـأخبره ففرح فأعطاه عشرة آلاف درهم و قال المتوکل لابـن الـسکيت اسـأل ابـن الرضـا مـسألة عوصاء بحضرتي فسأله فقال لم بعث لله موسـي بالعـصا و بعـث عيـسي بـإبراء الأکمـه و الأبرص و إحياء الموتي و بعث محمدا بالقرآن و السيف فقـال أبـو الحـسن (ع ) بعـث لله موسي بالعصا و اليد البيضاء في زمان الغالب علي أهله السحر فأتاهم مـن ذلـک مـا قهـر سحرهم و بهرهم و أثبت الحجة عليهم و بعث عيـسي بـإبراء الأکمـه و الأبـرص و إحيـاء الموتي بإذن لله في زمان الغالب علي أهله الطب فأتاهم مـن إبـراء الأکمـه و الأبـرص و إحياء الموتي بإذن لله فقهرهم و بهرهم و بعث محمدا بالقرآن و السيف في زمان الغالـب علي أهله السيف و الشعر فأتاهم من القرآن الزاهر و السيف القاهر ما بهر به شعرهم و قهر سيفهم و أثبت الحجة عليهم فقال ابن السکيت فمـا الحجـة الآن قـال العقـل يعـرف بـه الکاذب علي لله فيکذب فقال يحيي بن أکثم مـا لابـن الـسکيت و مناظرتـه و إنمـا هـو صاحب نحو و شعر و لغة و رفع قرطاسا فيه مسائل فأملي علي بـن محمـد ع علـي ابـن السکيت جوابها و أمره أن يکتب سألت عن قول لله تعـالي «قـال الـذي عنـده علـم مـن الکتاب » ...
» (طبرسـي ، احمـد بن علي ، ٢٢٤/٢) که اين امر، دو احتمال را مطرح مي کند؛ اول آنکه طبرسـي روايتـي را که ابـن شهرآشـوب بـه گونـه اي کامـل نقـل کـرده ، تقطيـع نمـوده اسـت و دوم اينکـه ابن شهرآشوب اين حديث را همچون استادش طبرسي از زيادي روايت کرده است ؛ اما در ادامه به نقل دو جريان مرتبط با آن پرداخته و سند آنها را حذف کرده است .