چکیده:
کریس هجز در این مقاله که آن را به بهانه انتشار یک کتاب و گفتوگو با نویسنده آن نوشته، به واکاوی رابطه متفاوتی میپردازد که نویسنده کتاب در مقام یک الهیاتشناس کوشیده است بین برخی مفاهیم بنیادین مسیحیت و پیشینه و وضعیت فعلی ستمدیدگان امریکایی به ویژه سیاهپوستان این کشور رابطه برقرار کند. به اعتقاد وی، ویژگیهای مسیحیت و شیوه برداشت سیاهپوستان سبب شده است با وجود تمامی رنجهایی که سفیدپوستان بر آنها تحمیل کردهاند، در برابر سفیدپوستان به پا نخیزند و حاکمیت کشور امریکا را تصاحب نکنند. مطالعه این مقاله، خواننده را با سازوکارهای حاکم بر بخش بزرگی از جمعیت امریکا و شاید روش تصمیمسازیهای آنها در مناسبتهای اثرگذار در این کشور بیشتر آشنا میکند.
خلاصه ماشینی:
"وی گفت: «مطالعه درباره اعدام و وضعیت تاریخی صلیبها در روم و در زمان عیسی مسیح را آغاز کردم و بعد این پرسش برایم مطرح شد که افریقایی ـ امریکاییها چگونه توانستند از دوران سلطه وحشت اعدام جان سالم به در ببرند و در برابر آن مقاومت کنند؟ (نزدیک به پنج هزار مرد، زن و کودک افریقایی ـ امریکایی بین سالهای 1880 تا 1940 در ایالات متحده به دار آویخته شدند.
اینکه مسیحیان سفیدپوست میگویند اعتقاد دارند عیسی مسیح برای نجات آنها روی صلیب جان باخت، چگونه توانستند چنین کاری را انجام دهند.
مسیح مصلوب برای کسانی که خود نیز مصلوب شدهاند، روشن میسازد که «حضور عشقورزانه و آزادیبخش خدا در تناقضهای زندگی سیاهان ـ همان حضور تعالیبخش در زندگی مسیحیان سیاهپوست است که به آنها این ایمان را میدهد که در نهایت، در معادی که خدا وعده داده است، مشکلات جهان، آنان را شکست نخواهد داد، فارغ از اینکه رنجهای آنها چه اندازه بزرگ و دردناک باشد.
» کان این تناقض را که آن را «ادعای پوچ ایمان» مینامد، با اشاره به این موضوع توضیح میدهد که این پوچی تنها زمانی امکانپذیر میشود که یک نفر از قدرت محروم شود؛ که یک نفر قادر به مباهات کردن و توانمند بودن نباشد؛ وقتی یک نفر درک میکند که خدا او را برای حاکمیت بر دیگران برنگزیده است.
چگونه آنها هنوز این ادعا را میکنند و قادر به دیدن چیزی بیشتر از آن هستند که دنیا درباره آنها میگوید؟ به نظر من، این پدیده در این فرهنگ وجود دارد و چیزی در ایمان است که از این فرهنگ قابل تفکیک نیست."