چکیده:
اگرچه، نظامسازی، متافیزیکستیزی و تاریخگرایی، واگرایی دو حوزه بزرگ فلسفی، تحلیلی و قارهای را سبب شده است، اما میتوان زبان را دغدغه مشترک اندیشمندان معاصر این دو جریان دانست. زبانی که، شاخصه خصوصی بودن را وانهاده و درونمایهای فرهنگی- اجتماعی به خود گرفته است. این در حالی است که حقیقت، با دعاوی تطابق و سازگاری، سر سازش نداشته و در قالب امری بینالاذهانی و برآمده از گفتوگو در دل سنن و فرهنگها، رخ مینمایاند. گفتار حاضر، مبانی ذکرشده را در متن اندیشههای هوسرل، هایدگر، گادامر و ویتگنشتاین، به عنوان سرآمدان دو جریان فوق در اندیشه معاصر، واکاوی میکند.
Systematization, antimetaphysics and historicism cause to separate
continental and analytical philosophies - two big philosophical realmsfrom
each other. Yet, language could still live as matter of common
concern amongst contemporary philosophers. To explain it more, language
has alienated from its real function and has taken cultural and social content
instead .While, Truth is not in line with the adaptation claims ,and
became an intersubjective topic which drawn out through dialogue between
traditions and cultures. This discourse re-examines the mentioned basis in
the gist of Husserl, Heidgger, Gadamer and Wittgnstein's thoughts-the
most eminent philosophers of these two realms of thinking.
خلاصه ماشینی:
"در این میان هوسرل و بهطور کلی پدیدارشناسی،جایگاهی ویژه داشت،به گونهای که گادامر،بیخشی از حقیقت و روش را به جایگاه زیست جهان و اهمیت آن در ارتباط با اندیشه هوسرل و ترابطش با هرمنوتیک خود اختصاص میدهد.
هوسرل با نظر به اشکالات ناشی از تعبیر برنتانو از قصدیت،با توسل به سه مفهوم نوئما،{p1p}نوئسیس{p2p}و هایل{p3p}که همان اندیشیده، اندیشنده و افق هستند-و در ادامه نیز بدانها اشاره خواهیم کرد-به عنوان مقومات آگاهی و عناصر استعلایی شناخت و با تکیه بر مفهوم Of-ness برداشتی نو از این مفهوم ارائه میدهد.
در کنار این رسالت پدیدارشناسی،او موارد ذیل را نیز در مقاطع مختلف زمانی در زمره دغدغههای پدیدارشناسی جای میداد:تبیین مبانی مابعدالطبیعه و تعیین جایگاه جهان زندگی به عنوان موضوع آن و نقد معرفت.
در مقام جمعبندی میتوان اینگونه نتیجه گرفت که زیست جهان در متن اندیشه هوسرل واجد دو کارکرد بنیادی است:یکی اینکه هوسرل،منشأ بحران در علوم اروپایی را در این میداند که آنها مبنای هستی شناختیشان که همانا زیست جهان است را مغفول انگاشته و به تعبیر بهتر از یاد بردهاند.
هایدگر در اینجا به هوسرل نزدیک میشود،چراکه زیست جهان را بر علوم مقدم دانسته و معتقد است انسان،ابتدا در این جهان بوده و مشمول واقعبودگی است و سپس به واسطه علم و آگاهی با آن مواجهه پیدا میکند.
از دیگر شاخصههای مورد تأکید اندیشمندان حاضر در عدول زبان از خصوصی بودن و گام نهادن در عرصه زندگی اجتماعی-چنانکه در گفتار حاضر بدان اشاره شد-سهمی است که آنها با درجات متفاوت برای مفاهیم عرف،سنت و تاریخ قائل هستند،هرچند که در ویتگنشتاین،غلبه با رویکرد تحلیلی بوده و تاریخ،نمود کمتری دارد."