چکیده:
ردیف از عناصر اصلی موسیقی شعر است. آن گونه که پیداست، نمی توان ردیف را در حوزه علوم بلاغی دانست و آن را به عنوان یکی از عوامل تصویرساز مطالعه کرد، اما دقت در دیوان شاعران قرن ششم و هفتم نشان می دهد که ردیف، به ویژه ردیف غیرفعلی، در آفرینش صور خیال از راه هدایت ذهن شاعر به لایه های معینی از تصاویر، نقش کلیدی دارد. خاقانی، ابوالفرج رونی و کمال الدین اسماعیل اصفهانی بیش از دیگران به گسترش حوزه تصاویر از راه به کارگیری ردیف های غیرفعلی (و بیشتر اسمی) توجه داشته اند. بسامد بالای اسم ها، صفت ها و ضمیرهای به کار رفته در محل ردیف در دیوان شاعران یادشده، نشان دهنده این است که ردیف به عنوان ابزاری قدرتمند برای گسترش حوزه تصاویر عمل می کند. در این میان، اهتمام کمال الدین اسماعیل اصفهانی به ردیف های غیرفعلی بیش از دیگران بوده است. در این تحقیق به نقش هدایتگری ردیف در خلق تصاویر تازه و تسلط این شاعر بزرگ در بهره گیری از عناصر موسیقی شعر برای جلوه دادن به صور خیال، توجه شده است.
خلاصه ماشینی:
"بهطور خلاصه و با تغییر در پیدرپی قرار گرفتن ابیات قصیده،ابیاتی که شاعر برف را در مرکز تشبیه نشانده،میبینم: {Sمانند پنبهدانه که در پنبه تعبیه است#اجرام کوههاست نهان در میان برف#خان خرک شده است همه خان و مان که#بر یکدگر نشسته در او کاروان برف#چاه مقنع است همه چاه خانهها#انباشته به جوهر سیمابسان برف#گر کوه پشم بر زده گردد به رستخیز#کوهی ز پشم بر زده آنک مکان برف#از روی خاک سر بر عنان السما کشید#آن خنگ بادپای گسسته عنان برف#از تیغ مهر و ناوک انجم خلاص یافت#این ابلق زمانه ز بر گستوان برف#شد جویبار بالش نقره چو خفت باغ#در آب رفت بستر چون پرنیان برف#صابونی است صحن زمین لببهلب ز بس#کآورد قند مصری بازارگان برف#باشد خلاف رسم خطیبان روزگار#زاغ سیه چون برفکند طیلسان برف#در بند کرد روی زمین را چو زال زر#بهمن به دست لشکر گیتیستان برف#این قرص آفتاب به نان پاره کرد خرج#تا خیمه بر ولایت زد تور خان برف#ناگه فروگرفت در و بامها و پس#بگرفت ریش خانه خدا ایرمان برف#بیخنجر هلالی و بیتیغ آفتاب#نتوان به تیر ماه کشیدن کمان برف#از بس که سر به خانۀ هرکس فرو برد#سرد و گران و بیمزه شد میهمان برف#هم نان و گوشت دارد و هم هیزم و شراب#هم مطربی که بر زندش داستان برف#چشمش به روی یار بود گوش سوی چنگ#در طبع او شکوفه نماند گمان برف#گلگونهای بود به سپیداب بر زده#هر جرعهای که ریزد بر جرعهدان برف#دست تهی به زیر زنخدان کند ستون#وندر هوا همی شمرد پود و تان برف#گر قوتم بدی ز پی قرص آفتاب#بر بام چرخ رفتمی از نردبان برف#از کیسه سخای تو دزدیده کرد ابر#سمی که خرج میکند اکنون ز کان برف#لطف شمایل تو اگر بر جهان دمد#برگ سمن پراکند از بادبان برف#سرمایه از وقار تو کردست اکتساب#آن پیر پر مهابت آتشنشان برف#آب روان شود تن دشمن ز بیم تو#گر بر نهند سکه به سیم روان برفS}(کمال 1348:407) در ابیات بالا،برف در مرکز تشبیه قرار دارد."