خلاصه ماشینی:
"همچنین در خصوص مفاد بند(د)ماده سوم اهداف مددکاری اجتماعی که تلاش در جهت تغییر و تعدیل تفکر مددجو و کمک به وی در جهت پی بردن به واقعیتهای زندگی عنوان شده است باید گفته شود که اولان ثمربخشی این تلاش خطیر، مستلزم توجه،به ابعاد مختلف چندین شبکه گسترده و درهمتنیده از روابط زیستی روانی اجتماعی است،که باید پس از انجام دقیق مطالعات و معاینات روانشناختی و روان پزشکی صورت پذیرد،آنهم در محیطی که امنیت عاطفی و روانی مراجع یا مددجو را کاملا تامین کند و ثانیا در پارهای از مواقع، برخی از مددکارانی که تنها بدلیل کمبود نیروی کارآمد و متخصص در واحدهای مددکاری مشغول کار میشوند عمدتا به دلیل علاقه واقعی نداشتن به این حرفهی مقدس،و همچنین بخاطر فقدان آموزش کافی در زمینه نوع فعالیت و شالوده کار اصولی یک مددکار مجرب و موفق،عملا بدلیل تراکم کار،خود نیز دچار تنشهای عصبی شدید و مزمن شغلی خواهد شد که از شایعترین عوارض مشهود آن میتوان به عصبانیت،پرخاشگری، خستگیهای جسمانی بلندمدت،سردردهای تیپ عروقی(میگرن)،احساس سرخوردگی، افت شدید کمیت و کیفیت نظام بهرهوری،و در نهایت ابتلا به سندرم فرسودگی شغلی اشاره کرد.
در خصوص مفاد بند(ه)ماده سوم آییننامه که از جمله هدفهای مددکاری اجتماعی را ایجاد روحیه صبر و توکل و امید به آیندهای روشن و تلاش در جهت رشد استعدادهای نهفته به منظور تقویت اعتماد بنفس عنوان کرده است،باید اذعان داشت که اصولا،نحوهی ایجاد چنین روحیهای با توجه به نوع تخصص مددکاران محترم اجتماعی برای مددجویانی که اغلب از طیفهای مختلف اختلالات خلقی،بویژه از انواع بیماریهای افسردگی توام با حالات اضطرابی، اختلالات شخصیتی و سایر بیماریهای روانی رنج میبرند به دلیل فقدان آموزشهای تخصصی این گروه جهت دستیابی به این هدفها در هالهای از ابهام قرار دارد:زیرا این انتظار از مددکاران،مانند آن است،که،برای رفع مشکلات بینایی به ارتوپد مراجعه کنیم."