خلاصه ماشینی:
"آیا در زمانی که خطاطان و نویسندگان و تذهیبکاران برای هنر خود صاحبان نفوذ و رای بودند،اگر بهزاد نقاش به دستور آنان رفتار نمیکرد دچار اشکال نمیشد؟مطمئنا دچار این گونه اشکالات بوده ولی به سبب پشتکار و استعداد و استقلال اندیشه هنری خود همگی آنها را تحت الشعاع قرار داد و وجود همین مختصات هم بود که سبب پیشرفت کار نقاشی بهزاد در ایران گردید.
یکی از مؤلفین هندی میگوید:«بهزاد هنر نقاشی را از مقام متداول به مقام حب الالهی رسانیده است»ما از این جمله با این عقیده چه مفهومی میتوانیم استنباط کنیم؟ آیا جز این است که بیشک رنگآمیزیهای بهزاد میبایستی آنگونه باشد که علاوه برتفاوت بارز با رنگآمیزیهای سایر نقاشان باروحتر و زندهتر باشد و خیال را به طرف مراحل الوهیت و ماوراء الطبیعه سوق دهد؟آیا نه این است که بعضی خطوط چون حرکات و ظرافت و یا خشونت خاصی دارند،از این جهت در نفس و اندیشه حالتی ایجاد میکنند که آن حالت غیر عادی و از لحاظ احساس عمیق و همچنین در بعضی موارد خوشایندی لطیفی دارند؟چه چیز سبب شده است که اشخاص دربارۀ بهزاد چنین عقایدی اظهار کنند؟بیشک وجود رنگهای نادر و طراحیهای عمیق که بهزاد در آثارش نشان داد سبب شده است تا یک چنین احساس را در مردم بیدار کند(بخصوص که مردم عصر بهزاد عارفان و صوفیان باذوقی بودند که خود به خود عالم شوق تخیلشان را برمیانگیخت)پس وجه تمایز کار بهزاد با سایرین در این است که دارای رنگها و طراحیهای خاص و عمیقی بوده که وصف نفسانیات دقیق میکرده و سبب بیداری تداعی معانیهای خاص صوفیانه یا مراحل دیگری میشده است."