چکیده:
به نظر می رسد تحقیقاتی که در زمینه خشونت علیه کودکان انجام گرفته، به خصوص در ایران، به نظریه هایی که خشونت را نتیجه تعاملات آشفته و مشکل ساز می دانند کمتر توجه نموده اند.
پژوهش حاضر سعی دارد با توجه به سایر عوامل، تأکید اصلی خود را بر عوامل رابطه ای درون خانوادگی(نظم و تضاد) معطوف کند.این مطالعه تحقیقی پیمایشی است که روی 300 خانواده تهرانی انجام گرفته است. برای تحلیل داده ها از رگرسیون چند متغیره و مدل سازی معادلات ساختاری استفاده شده است. یافته ها نشان می دهند که متغیر نظم و تضاد در خانواده به ترتیب اهمیت، اثرات مؤثر و معنی داری بر خشونت علیه کودکان در خانواده ها دارند.
خلاصه ماشینی:
مقدمه نظریههایی را که در زمینه خشونت علیه کودکان وجود دارد غالبا میتوان به چند دسته عمده تقسیم نمود:دسته اول، پرخاشگری و خشونت را عاملی غریزی و ناشی از عوامل ژنتیکی میدانند؛دسته دوم، خشونت را نتیجه سایقهای بیرونی و پاسخ به محرکهای خاصی میدانند؛دسته سوم، خشونت را رفتاری آموخته شده در نظر میگیرند که در طول نسلها و سالها ادامه مییابد؛دسته چهارم، به پدیده خشونت از زاویه پدیدار شناسانه مینگرند و معتقد به کاربرد روش دروننگری برای کشف علل این پدیده هستند؛دسته پنجم، خشونت را نتیجه کنشهای متقابل غیر معمول و مشکلساز میدانند.
مایکل تامپسون برای تشخیص عوامل فیزیکی، عاطفی و همچنین عوامل محتوایی، که در آن پدیدههای خشونتآمیز و بیتوجهی رخ میدهد، آن را این گونه تعریف میکند:«خشونت علیه کودکان یا بیتوجهی نسبت به آنان به عنوان هر نوع تعامل یا عدم تعاملی که بین یک«دیگر مهم»و«کودک»است که خارج از هنجارهای فرهنگی و اجتماعی خانوادههاست و نتیجه آن آسیب رساندن به رشد عاطفی و فیزیکی کودک است.
در مورد این که چگونه نظم در سطح خرد در کاهش خشونت علیه کودکان میتواند نقش داشته باشد، چلبی عنوان میکند:در خانواده چهار مشکل وجود دارد که هر خانوادهای برای تداوم و بقای خود باید این مشکلات را به نحوی حل کند(چلبی، 1381).
جدول شماره 11- توزیع فراوانی میزان بیتوجهی مادر تحلیل رگرسیونی اثرات متغیرهای مستقل روی خشونت کلی علیه کودکان نتایج تحلیل رگرسیون چندگانه نشان میدهد که از بین تمام متغیرهایی که وارد معادله (به تصویر صفحه مراجعه شود) شدهاند، در نهایت، تنها سه متغیر ارزش کودک 1 ، نظم در خانواده و تضاد معنیدار بودهاند و توانستهاند خود را در معادله حفظ کنند.