خلاصه ماشینی:
و میخواهیم بگوییم تجزیه و تحلیل و مقایسه این شباهتها و تفاوتها زمینه علمی و نظری مناسبی را فراهم میکند که نشان میدهد تحولات فرهنگی در جهان تابع مجموعهای از قواعد کمابیش یکسان هستند؛تا جایی که شاید بتوان ادعا کرد که اگر برخی نیروهای غیر فرهنگی(اقتصادی و سیاسی)مانعی برای بالندگی فرهنگها ایجاد نکنند، ممکن است نوعی وحدت فرهنگی در جهان گسترش یابد.
نمونههای مشابه فرهنگی که به فراوانی در تمدن بشری یافت میشود، بایستی به مقدار زیاد به علت اقدامات مشابه، عوامل مشابه و نیازهای مشابه باشد و اگر درجات متفاوت و سلسله مراتب مختلفی را در نشو و نمو و سیر مراحل تکاملی میبینیم، بهعلت تفاوت مراحل تاریخی حیات جوامع است و هر جامعه میکوشد که نقش خود را در این تحول و تکامل دنیت و فرهنگ و تاریخ آینده بهعهده بگیرد».
به عقیده او با ملاحظه اینکه انسان چگونه محیط اطراف خود را درک میکنند و مقاهیم مربوط به آن را طبقهبندی و از آنها استفاده میکند، میتوان واقعیتهای مهمی را درباره جریانات و مراحل تفکر آدمی استنتاج کرد(همان:40-41)، که این برای تبیین رشد عقلگرایی قابل توجه است.
هرچند زیمل نکات چندانی به بحث و بر نیفزوده است، شاید بتوان نتیجهای که از اشاره زیمل گرفت اینکه عقلانیت تابع معیارهای عینی است که فرهنگ جامعه آنها را تأیید و تصویب میکند، و طبیع است که این معیارهای عینی، تابع شرایط تاریخی و سطح توسعه اجتماعی هستند.
بدیهی است که در پرتو باز اندیشی نسبت به اصالت انسان و خردورزی زمینه استقلال فکری و رشد معرفت و علم فراهم میگردد، که این وضعیت درخشان در شرق در سدههای سوم و چهارم هجری و در غرب در قرنهای (1).