خلاصه ماشینی:
"همچنین وقتی که حمزه سر مادر«زردشت جادو»را میبرد،سر به چاهی میرود ودختر زرتشتی جادو را پیدا میکند(572)که این نشان میدهد چاه محل زندگیجادوگران نیز است.
در قصۀ حمزه در دو مورد بهاین بنمایه اشاره شده است:یکبار مزدک حکیم حمزه و همۀ یارانش را با آمیخته کردن داروی کوری با سرمه کور میکند(513)؛بار دیگر به دستور انوشیروان چشمانبزرگمهر را از حدقه درمیآورند به این دلیل که مانع او از خوردن هریسۀ بختک نشدهاست(522).
محجوب از روش بیهوش کردن خاصی نام میبرد که فقط در یکی از نگارشهایابومسلم نامه(نسخۀ خطی کتابخانۀ گنج بخش مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان بهشمارۀ 890/1465)به آن اشاره شده و آن،آغشتن دستمال به داروی بیهوشی و افکندنآن در راه طعمۀ خویش است.
انداختن کمند در کنگرۀ قصر و بارگاه و بالا رفتن از آنکه این مورد دو بار درقصه آمده است:مورد اول هنگامی که حمزه شب اول دیدارشان به قصر مهرنگار(143)میرود و مورد دیگر وقتی است که حمزه با مقبل برای آزاد کردن انوشیروان به بارگاهشداد راهی میشود(380)،حمزه و قیماز خاوری در حلق یکدیگر(247)،حمزه و بهمن درحلق یکدیگر(333)و عمر معدی در گلوی قیصر روم(215).
در قصۀ حمزه نیز این بنمایه آمده است:در داستان 55 این قصه بازرگانی به پیرانهسر عاشق و شیدای دختری صاحب جمال(خواهر هرومبردعی)میشود.
در قصۀ حمزه مواردی است که گفته شده او در آب زندگیمیکند:زمانی که پدربزرگ بدیع الزمان(پسر حمزه)او را در آب میاندازد،اسما وقریشی او را پیدا میکنند؛خضر ظاهر میشود و به اسما و قریشی میگوید این فرزندحمزه است و سفارش میکند او را بزرگ کنند و بعد به سپاه پدرش بفرستند و او رابدیع الزمان نام میگذارد(463)."