چکیده:
در آثار داستانی بررسی موتیف و نشان دادن ارتباط آن با سایر عناصر داستان به تجزیه و تحلیل دقیقتر و درک بهتر اجزای داستان بویژه پیام های ضمنی آن کمک میکند. صادق هدایت از نویسندگانی است که گاه آگاهانه و گاه ناخودآگاه در داستانهایش عناصری را که در شمول موتیف قرار می گیرند به کار برده است. موسیقی، نقاشی، تیرگی و سرما و سایه از جمله عناصر تکرار شونده و عربستیزی، غلبه و قدرت سرنوشت، بیاختیاری آدمی، انزواطلبی از جمله درونمایههای تکرار شونده در داستانهای هدایت و همۀ این موارد در شمار موتیف های داستانهای او هستند. این عناصر و مفاهیم در داستانهای هدایت به نحوی معنیدار تکرار شده اند و در این تکرار گاه قصد هنری نویسنده و گاه دغدغه های فکری و عاطفی او در کار بوده است. موتیف های مفهومی (درونمایه ای) برای خواننده، دورنمایی از جهانبینی هدایت و دیدگاه خاص او به زندگی و انسان و همچنین ویژگیهای شخصیتی و حساسیتهای وی را آشکار میکنند. علاوه بر بررسی موتیف های غالب در داستان ها، در این مقاله نشان داده شده است که انواع موتیف ها مانند رنگها و ابزار و اشیای خاص یا بعضی رفتارها و حرکتهای قهرمانان که در یک داستان مستقل تکرار شده اند، کارکردهای مهمی در داستان دارند و درانسجام اثر و تقویت پیرنگ و در شخصیتپردازی و فضاسازیهای داستان مؤثر بودهاند.
خلاصه ماشینی:
"موتیف و گونهها و کارکردهای آن در داستانهای صادق هدایت الهام دهقان* کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد محمد تقوی دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد چکیده {IBدر آثار داستانی،بررسی موتیف و نشان دادن ارتباط آن با سایر عناصر داستان به تجزیه وتحلیل دقیقتر و درک بهتر اجزای داستان،به ویژه پیامهای ضمنی آن کمک میکند.
اینکه هدایت نام بسیاری از ملودیها و سمفونیها را در آثار خود میآورد3و بهمحتوای آنها آگاهی دارد،نشان میدهد موسیقی در زندگی واقعی او نیز جایگاه قابلتوجهی داشته است.
گاه طبقۀ اجتماعی شخصیتها،سطح مالی و سطح فرهنگی آنها با موتیفهاییخاص نشان داده میشود و همۀ اینها در خدمت تقویت صحنهپردازی داستان قرارمیگیرد؛مانند موتیف چراغ نفتی،قلیان،کیسۀ پول(که به گردن منیژه است)،دعا گفتنو دستمال بزرگی که بیبیخانم در دست دارد(و مرتب دماغ خود را با آن میگیرد)درداستان«مردهخورها».
از سوی دیگر اینموتیف با درونمایۀ داستان-که نقش ویرانگر تردید و خیانت در زندگی است-سازگاری دارد و به این ترتیب موجب انسجام معنایی اثر نیز میشود.
ورود مجید به داستان-که هدایت با بهرهگیری ازموتیفها او را با محسن قرینه کرده است-تمام وقایع پیشین را،از وابستگی و علاقهبه محسن تا پریشانیهای بعد از مرگ او،در ذهن شریف و خواننده تداعی میکند.
در بسیاری موارد،موسیقی در داستانهای او با صفات غمانگیز،مرموز،دورو خفه،سوزناک،اندوهگین و مشابه آن توصیف میشود که در پیوند با همین حس نوستالوژیکاست و آن را تقویت میکند: از پشت شیشه تکههای برف مرتب،آهسته و بیاعتنا مانند این بود که به آهنگ موسیقی مرموزیدر هوا میرقصند(همان،36)."