چکیده:
محتشم کاشانی(935-996) را به سبب قصایدش که در استواری به قصاید انوری و خاقانی میماند، «خاقانی ثانی» و به واسطۀ ترکیببند پرشوری که در مرثیۀ امام حسین(ع) سروده، «حسانالعجم» نامیده¬اند، اما وجه خلاقۀ سبک محتشم که چندان مورد توجه سبکشناسان و مورخان ادبی قرار نگرفته نه در غزل¬ها و قصاید بلکه در دو رساله «جلالیه» و «نقل عشاق» اوست. این دو رساله که به لحاظ ساخت روایی تغزلی و بیان تجربههای وقوعی و واسوختی منحصربه¬فردند، در تبیین مکتب وقوع و واسوخت نیز آن گونه که باید مورد توجه محققان قرار نگرفتهاند. محتشم روایت منثور عشق واقع¬گرا را با غزل¬های بالبداهه (و گاه نیز برای تکمیل مطلب با قالب¬های شعری دیگر) درآمیخته و گونۀ ادبی متفاوتی ابداع کرده است. موضوع این مقاله معرفی این گونۀ ناشناخته و تبیین ویژگی-های ساختاری و سبکی این نوع روایت تغزلی در این دو رسالۀ محتشم است.
خلاصه ماشینی:
"از نظر ساختاری،این دو رساله شباهتهای زیادی به هم دارند؛در هر دو اثر،داستان تجربۀ واقعی عشق محتشم در قالب نظم و نثر روایت میشود و در هر دو،محتشم اصرار دارد جنبۀ وقوعی رخدادها را برجسته کند و بارها تأکید میکند غزلهارا بالبداهه سروده است.
یک گونۀ ادبی ناشناخته نوآوری محتشم در توصیف مناسبات عاشق و معشوق با آفرینش متنی درآمیخته ازشعر و نثر در کنار بهرهگیری از عناصر داستانی نظیر زمان،مکان،شخصیت و تمهیدات روایی،از این دو رساله گونهای تأملبرانگیز ساخته است.
برای نمونه،مثنوی هشتم«نقل عشاق»با عبارت«سخنکوته»در نخستین بیت کاملا به نثر پیوسته است: {Sسخن کوته از آن کو رخت بستم#وزان خلد برین بیرون نشستمS}(1470) در«جلالیه»،نخستین ابیاتی که در دل نثر میآید،در قالب یک مثنوی است که کاملا بهنثر پیوسته:«در تاریخ فتنهزای سنۀ نهصد و هفتاد که درخت محبت فتنه و آشوب بارمیداد: {Sفلک از فتنهزاییای که نمود#اولین فتنهای که زاد این بودS}(1317) در کنار مثنویها-که تقریبا در همۀ موارد بخشی از رخدادهای مهم از رهگذرآنها روایت میشود-غزلها،رباعیها و ابیات فرد هم در موارد متعدد به ویژه در«نقلعشاق»چنین کاربردی دارند.
»(1389)و در غزل 34میگوید: {Sتب واسوختگی جان مرا سوخت،چه شد#گر زنی بر رگ جان یک دو سه نیشم دیگرS}(1456 و نیز 1318،1343،1358 و 1383) در«جلالیه»هم بیشتر اصطلاح«وقوع»جلب توجه میکند(1318،1343،1358 و1383)؛نکته مهم این است که حتی یک بار هم اصطلاح واسوخت نیامده؛بلکه به جایآن،«اعراض»(1375)آمده و شاعر ابداع این شیوه در غزل را به خود منسوب کردهاست.
4. هنریترین جنبۀ این دو متن که آنها را به گونهای مستقل و بیبدیل در میان دیگرآثار ادبی بدل کرده،درهمآمیختگی نثر و شعر است که به موازات هم،بیآنکه یکیاصل باشد و دیگری فرع،داستانی را روایت میکنند."