چکیده:
در این نوشتار تلاش میشود طرحی کلی برای جامعه شناسی در اخلاق اسلامی ارائه شود، با تاکید بر اینکه ، به نظر نگارنده ، این حوزة مطالعاتی اولا متمایز از جامعه شناسی اخلاق است ، ثانیا برای پیگیری و ریشه یابی آن در تاریخ مباحث اسلامی بهترین زمینه و سرنخ مفهوم مصلحت است ؛ ثالثا روش های گوناگونی برای استخراج رویکرد جامعه شناختی مضمر در نظام اخلاقی اسلام وجود دارد که اتخاذ صحیح آنها میتواند دستاوردهای گوناگونی در پی داشته باشد، از جمله سنجش میزان تغییر یا تحول جوامع فعلی در مقایسه با نگرش جامعه شناختی حاکم بر نظام اخلاق اسلامی در زمان تشکیل و تشریع و در نتیجه کمک به فهم بهتر، پویایی و نوسازی داوریها و صورت بندیهای اخلاقی .
خلاصه ماشینی:
"ثانیا برای پیگیری و ریشهیابی آن در تاریخ مباحثاسلامی بهترین زمینه و سرنخ مفهوم مصلحت است؛ثالثا روشهای گوناگونیبرای استخراج رویکرد جامعهشناختی مضمر در نظام اخلاقی اسلام وجود دارد کهاتخاذ صحیح آنها میتواند دستاوردهای گوناگونی در پی داشته باشد،از جملهسنجش میزان تغییر یا تحول جوامع فعلی در مقایسه با نگرش جامعهشناختی حاکمبر نظام اخلاق اسلامی در زمان تشکیل و تشریع و در نتیجه کمک به فهم بهتر،پویایی و نوسازی داوریها و صورتبندیهای اخلاقی.
جامعهشناسی"در"اخلاق از سوی دیگر،منظور از«جامعه شناسسی"در"اخلاق»این است که اگر در یک نظام اخلاقی نگاهیجامعهشناختی-ولو به شکلی تصریح نشده-وجود دارد،حدود و ثغور آن چیست؟در واقع،آیا در یکنظریۀ اخلاقی نوع،ساخت و سامان اجتماعیای که باید تابع آن نظریه باشد تغییری در داوریهایاخلاقی ایجاد میکند؟آیا نظریۀ اخلاقی در صورتبندی احکام خود جایی را برای اقتضائات،تغییرات یاطبقات اجتماعی در نظر گرفته است؟به بیان بهتر میتوان گفت گاهی ما تأثیرات اجتماعی یک نظاماخلاقی را از دیدگاههای مختلف جامعهشناسانه میکاویم و لزوما در بند آن نیستیم که پیامدهای اجتماعیاین نظریه مطابق با مدعیات یا مبانی خود آن نظریه هست یا نه،اما مراد از جامعهشناسی"در"اخلاقاین است که ببینیم در یک نظریۀ اخلاقی خاص برای جامعه و بازخوردهای آنچه جایگاهی در نظرگرفته شده است.
دو دیدگاه کلان در باب رابطۀ اخلاق با مصالح دنیوی و اخروی در مورد اخلاقی و نسبت آن با مصالح اجتماعی که موضوع بحث ماست دو موضع کلی وجود دارد:عدهای معتقدند فقه و اخلاق از حیث ارتباطی که با مصلحت اجتماعی دارند باید تابع روشهایی روشن،عقلایی و بشری باشند و نباید علت یا،به تعبیری دینیتر،حکمت یک حکم به مصلحتی پنهان یا کاملااخروی احاله شود."