نویسنده: آخوندی، مصطفی ؛
حصون فروردین - اردیبهشت 1391 - شماره 35 (17 صفحه - از 56 تا 72 )
چکیده در دو شماره 30 و 31 همین نشریه پیرامون تعریف، انواع و عوامل انگیزش بحث کردهایم؛ گفته شد که انگیزه یعنی آنچه انسان را به کاری وا میدارد و او را به جهت خاصی سوق میدهد و انگیزش یعنی حالتی که در اثر دخالت یک انگیزه به شخص دست میدهد. در این شماره به عنوان مکمل آن مباحث به برخی عوامل انگیزش در سیره پیامبر میپردازیم. عمده تفاوت مدیریت الهی و مدیریت غیر الهی به نوع انگیزش بازمیگردد، رسول خدا در انگیزشدهی، بیشترین نقش را برای انگیزشهای معنوی قائل بود؛ انگیزشهایی که ماندگار بود. آن حضرت توانست در ظرف ده سال حکومت اسلامی از نیروهای ضعیف، نیروهای نیرومند و پولادینی تربیت کند که با پیروزی بر دشمنان قوی، جزیره العرب را در مدت کوتاهی تبدیل به قلمرو اسلام نماید. انگیزشهای معنوی چنان روحیه نیروها را بالا برده بود که در مأموریتهای سخت برهم سبقت میجستند و سر از پا نمیشناختند. واژگان کلیدی: رسول خدا ، انگیزش، باور، روحیه جهادی، تشویق. مقدمه تفاوتی که در مدیریت الهی و مدیریت غیر الهی دیده میشود، به نوع و چگونگی ایجاد انگیزه باز میگردد. در مدیریت الهی بیشترین و مهمترین نقش به انگیزشهای معنوی داده میشود، بر خلاف مدیریتهای غیر الهی که بیشترین نقش را به انگیزشهای مادی میدهند. تأثیربخشی و ماندگاری انگیزشهای معنوی به عنوان راهبر و موتور محرک قابل قیاس با انگیزشهای مادی نیست. انگیزههای معنوی به زودی در بوته فراموشی سپرده نمیشوند و خاصیت خود را از دست نمیدهند. ماندگاری آنها گاه تا آخر عمر همراه آدمی است، بر خلاف انگیزههای مادی که اثربخشی این نوع از انگیزهها به زودی از میان میرود؛ چرا که عمر مادیات محدود است و آسان به فراموشی سپرده میشود. همین که نیاز فرد به مادیات ـ بر فرض نیاز ـ برطرف شد یا شیء مادی به مصرف رسید، یا زمانی از آن گذشت، تأثیر بخشی آن هم اندک اندک پایان میپذیرد. سؤال اصلی این است : چگونه پیامبر اعظم مسلمانان را از ضعف به قوت، ارتقا داد آنها را توانمند ساخت و در یک ظرف زمانی کوتاه جزیره العرب را به زیر پای سربازان اسلام درآورد؟ در حالی که در جنگهای بدر، احد، خندق و خیبر، تعداد نیروهای رزمی مسلمانان به یک سوم نیروی دشمنان هم نمیرسید و نیز مجاهدان از لحاظ تجهیزات و تسلیحات قابل مقایسه با دشمنان نبودند. به همین دلیل بود که تا سال پنجم هجری در مقابل تهاجمات دشمن پیوسته حالت دفاعی داشتند، از این رو سؤال مناسبی است اگر پرسیده شود چه عواملی انگیزش مسلمانان را بالا برده تا بدان جا که در جهاد و شهادت بر یکدیگر سبقت میگرفتند، و هر مسلمانی دوست میداشت قبل از برادر مؤمنش به شهادت برسد؟ با نگاهی به سیره رسول خدا درمییابیم که بیشترین انگیزشهای آن حضرت انگیزه معنوی بوده است؛ هرچند که در برخی موارد انگیزشهای مادی نیز وجود داشته و بیتأثیر نبوده است. در این پاسخ ، عواملی مانند تشویقها، وعدهها و وعیدها، نیز از نوع انگیزههای معنوی به حساب میآید. این انگیزشهای معنوی بود که در راستای رسیدن به قلههای کمال، موجب میشد تا مسلمانان برای اجرای دستورات رسول خدا سر از پا نشناسند و از هم سبقت بگیرند. در این نوشتار تلاش شده در حد بضاعت، صرفا به برخی عوامل انگیزش که از سیره آن حضرت به دست آمده به اختصار و اشاره پرداخته شود. بدان امید که مورد عنایت آن بزرگوار و استفاده و بهرهبرداری خوانندگان قرار گیرد. مسائلی مانند: آثار ایجاد انگیزه، ابعاد، الزامات، موانع و ... مد نظر این نوشتار نیست. برخی از عوامل انگیزش که در این مقاله به آنها پرداخته شده عبارت است از : ارتقای باور و یقین، شرکت دادن نیروها در تصمیمگیری، تقویت روحیة جهادی، تحریک دفاع از حقوق خود، بصیرتدهی، تمجید و تقدیر، تشویق مادی، حضور در صحنه، اخلاق بینظیر، همگامی با مسلمانان، چشمپوشی پسندیده. عوامل انگیزش در سیره رسول اعظم عوامل گوناگون انگیزشی دیده میشود که به برخی اشاره میگردد: 1. ارتقای باور و یقین پیامبر تمام تلاش و سعی خود را در جهت ارتقای معنویت و اعتقاد مسلمانان به کار میگرفت؛ چرا که میدید ارتقای انگیزش به تراز ارتقای معنویت و باور بستگی دارد. باور و یقین سه مرحله دارد: علم الیقین؛ انسان در این مرحله با دلایل به چیزی دانا میشود؛ مانند کسی که با دیدن دود به وجود آتش پی میبرد. 2. عینالیقین؛ انسان به مرحله مشاهده میرسد؛ چنان که شخص خود آتش را ببیند. 3. حقالیقین؛ همانند کسی است که در آتش وارد میشود و سوزش آن را با تمام وجود حس میکند. این بالاترین یقین است. هر چه یقین والاتر، توان و قدرتمندی فرد نیز بیشتر خواهد بود. این یک اصل مسلم قرآنی است؛ کارآمدی ابزار و تجهیزات وابسته به نیروی انسان و قدرتمندی نیروی انسانی متکی به باور و یقین است. به عنوان نمونه به سه آیه اشاره میکنیم: 1. ای پیامبر! مؤمنان را به جنگ (با دشمن) تشویق کن! هرگاه بیست نفر با استقامت از شما باشند، بر دویست نفر غلبه میکنند؛ و اگر صد نفر باشند، بر هزار نفر از کسانی که کافر شدند، پیروز میگردند؛ چرا که آنها گروهی هستند که نمیفهمند. هماکنون خداوند به شما تخفیف داد، و دانست که در شما ضعفی است؛ بنابراین، هرگاه یکصد نفر با استقامت از شما باشند، بر دویست نفر پیروز میشوند؛ و اگر یکهزار نفر باشند، بر دو هزار نفر به فرمان خدا غلبه خواهند کرد، و خدا با صابران است. در این آیات پایداری و مقاومت بیست مجاهد مؤمن در برابر دویست نفر دشمنان کافر را با تراز ایمان و باور قلبی محک زده و به دو حکم در دو شرایط متفاوت اشاره کرده است. آنجا که باور و ایمان به خدا در درجه بالایی قرار دارد، قدرت و توانمندی یک مؤمن برتر از قدرت ده نفر از کافران محاسبه میشود. ولی آنجا که ایمان و باور در درجه ضعیفی قرار گرفته، یک نفر در مقابل دو نفر از کافران توان مبارزه دارد در این مرحله نیز نه تنها مساوی نیستند، بلکه همان سو سوی ضعیف ایمان، قدرتی دو برابر به انسان مؤمن بخشیده است. دلیل این برتری چه در حد عالی ـ یک به ده ـ و چه در مرحله دانی ـ یک به دو ـ در دو جملة «انهم قوم لا یفقهون» و «و علم ان فیکم ضعفا» نهفته است؛ مؤمنان به خوبی راه خود را میشناسند، هدف آفرینش را درک میکنند، به پاداشی که در این جهان و سرای آخرت در انتظارشان است باخبرند، میدانند برای «چه» میجنگند؟ و برای «که» پیکار میکنند و در راه «چه هدف مقدسی» فداکاری مینمایند، و اگر در این راه به شهادت رسیدند حساب و کتابشان با کیست؟ اگر ایمان به این موارد در حد اعلی بود، همان غلبه یک به ده قانون الهی است. و اگر این ایمان ضعیف شد، حکم آن یک به دو تقلیل مییابد. اما افراد بیایمان و کافر، نمیدانند برای چه میجنگند؟ و برای چه کسی مبارزه میکنند؟ و اگر کشته شدند بهای خونشان را چه کسی جبران میکند؟ این تاریکی راه و ناآگاهی از هدف و ندانستن پایان کار توان و روحیهشان را ضعیف میسازد و موجودی میشوند لایفقهون. 2. قال الذین یظنون أنهم ملاقوا الله کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة بإذن الله والله مع الصابرین (بقره: 249) آنان که یقین داشتند خداوند را ملاقات خواهند کرد [و به روز رستاخیز اعتقاد داشتند]، گفتند: «چه بسیار گروههای کوچکی که به فرمان خدا، بر گروههای عظیمی پیروز شدند!» و خداوند، با صابران است. شعار غلبه سیصد و سیزده نفر از یاران حضرت طالوت بر لشکر انبوه (صدهزار نفری) جالوت برخاسته از ایمان بالا و یقین به ملاقات پروردگار است. یظنون أنهم ملاقوا الله. ظن در این آیه به معنی یقین است. این گروه اندک برخاسته از دل جمعیت مؤمنانی بود که آن جمعیت به سلامت از آزمون بیرون آمدند ولی وقتی چشمشان به لشکر انبوه جالوت افتاد گفتند: «ما طاقت مقابله با جالوت و لشکریان او را نداریم.» از این میان سیصد و سیزده نفر جدا شدند و در مقابل دشمن ایستادند. 3. الذین قال لهم الناس إن الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم إیمانا وقالوا حسبنا الله ونعم الوکیل (آل عمران: 173) اینها کسانی بودند که [بعضی از] مردم، به آنان گفتند: «مردم (لشکر دشمن) برای [حمله به] شما اجتماع کردهاند؛ از آنها بترسید!» اما این سخن، بر ایمانشان افزود؛ و گفتند: «خدا ما را کافی است؛ و او بهترین حامی ماست». این آیه مربوط به جنگ احزاب است. وقتی لشکر ده هزار نفری احزاب مخالف اسلام مدینه را محاصره کردند، منافقان با تبلیغات سوء به ایجاد ترس و وحشت پرداختند ولی مؤمنان حقیقی نه تنها ترسی به دل راه ندادند که بر ایمانشان افزوده شد و شعارشان این بود: حسبنا الله ونعم الوکیل. رسول خدا میکوشید چنین ایمانی را در جان مسلمانان پدید آورد. تا در پرتو نور باور و یقین به کوهی استوار و تیغی بران تبدیل شوند. یکی از آن مؤمنان امیرمؤمنان(عج) آن اسوه باور و یقین بود که فرمود: به خدا سوگند! اگر تنها با دشمنان رو به رو شوم، در حالی که آنان (دشمنان) تمام روی زمین را پر کرده باشند، نه باکی داشته، و نه میهراسم. آنگاه به علت و چرایی این شجاعت و ایستادگی اشاره میکند و میفرماید: چون من به گمراهی آنان و هدایت خود که بر آن استوارم، آگاه و بصیرم، و از طرف پروردگارم به باور و یقین رسیدهام، و همانا من برای ملاقات و دیدار پروردگار مشتاق، و به پاداش او امیدوارم. اگر این باور و یقین در مسلمانی پیدا شد، هیچ قدرتی جلودار آن نیست و هیچ کس و هیچ چیزی قادر نخواهد بود انگیزه او را سلب یا کمرنگ و ضعیف نماید. باور به احدی الحسنین (پیروزی یا شهادت)، باور به قیامت، باور به نتایج و بازخورد اعمال و رفتار، حساب و کتاب و بهشت و جهنم، بهترین انگیزش داخلی و فطری به شمار میآید. اگر انسان خدا را در خلوت و جلوت، پنهان و آشکار ناظر و حاضر کردار و گفتار خود ببیند، میکوشد وظیفهاش را خوب انجام دهد و هیچ نیازی به سائقههای بیرونی نیست. 2. شرکت دادن نیروها در تصمیمگیریها از بهترین راههای ایجاد انگیزش، همراه کردن زیرمجموعه است. اگر مدیری بتوانند نیروها را با خود همراه کند، رمز موفقیت را به دست آورده است. این شاهکلید از طریق احترام به شخصیت افراد و شرکت دادن آنها در تصمیمگیریها قابل وصول است. سیره رسول خدا بهترین الگو در این عامل انگیزش است؛ آن حضرت با اصحاب و یاران به مشورت و رایزنی میپرداخت و به نظر آنان احترام میگذاشت. خداوند به حضرتش میفرماید: وشاورهم فی الأمر (آل عمران: 159) در کارها با آنان مشورت کن. گرچه کلمه «الامر» مفهوم وسیعی دارد و شامل همه کارها میشود، اما مسلم است که رسول خدا هرگز در احکام الهی با مردم مشورت نمیکرد و در این امور تابع وحی الهی بود اما در امور عادی، نظامی و اجرای قوانین حکومتی با یاران رایزنی و مشورت مینمود؛ چنانکه در نبرد احزاب جهت تعیین نوع دفاع از شهر مدینه با اصحاب به رایزنی پرداخت و نظر سلمان فارسی را در حفر خندق در قسمتی از اطراف شهر مدینه پذیرفت. همچنین در نبرد خیبر، اردوگاه سپاه اسلام در نقطهای نامناسب و در تیررس دشمن قرار داشت و فاقد امنیت نظامی بود. رسول خدا با مشاوره فرماندهان، اردوگاه را به منطقه رجیع که از تیررس دشمن دور بود، انتقال داد. 3. تقویت روحیه جهادی مهمترین عامل انگیزش، داشتن روحیه جهادی و بسیجی است. پاداشهای بزرگ و بینظیری که در قرآن برای جهاد ذکر شده حاکی از اهتمام اسلام به این مسئله میباشد. از شیوههایی که رسول خدا در تقویت انگیزش به کار میگرفت، حفظ روحیه جهادی و ارتقای آن در بین مسلمانان بود، مجاهدان محبوب خداوند هستند، جهاد تجارتی بینظیر است که بهایش بهشت جاودان و سعادت ابدی است، هرگامی در راه جهاد برداشته شود، نزد خداوند پاداش دارد. هر کس در راه خدا بجنگد، کشته شود یا پیروز گردد، پاداش بزرگی در انتظار اوست. خواندن چنین آیاتی برای مسلمانان چنان آتشی در جانشان میافکند که برای حضور در جهاد لحظهشماری میکردند، و اگر امکان حضور نمییافتند، آنقدر اشک میریختند که به بکائین معروف میشدند. شرارة جهاد چنان جانها را برافروخته بود که پدر و فرزند برای شرکت در جهاد، با هم به گفتگو میپرداختند و بر یکدیگر سبقت میجستند. ـ عمرو بن جموح لنگ بود و خداوند تکلیف از لنگان، نابینایان و معیوبان برداشته بود، ولی او آرام و قرار نداشت. چهار فرزند او در رکاب رسول خدا بودند. او را از رفتن به جهاد منع میکردند. او نزد رسول خدا آمد و عرض کرد: پسرانم مرا از رفتن به جنگ بازمیدارند به خدا سوگند من امیدوارم با همین پای لنگ در بهشت قدم بزنم. سرانجام با اجازه رسول خدا در جنگ احد حضور یافت و گفت: «خدایا مرا به میان خاندانم برمگردان و شهادت را نصیبم نما» و دعایش به اجابت رسید. ـ حمزه سیدالشهدا در جنگ احد در حالی که روزه داشت به شهادت رسید، قبل از شهادت گفته بود: به خدا سوگند امروز غذایی نخواهم خورد تا علیه دشمن شمشیر بکشم و بجنگم. 4. تحریک دفاع از حقوق خود وقتی انسان احساس کند، حقی از او گرفته شده و مورد ظلم و ستم قرار گرفته، انگیزهای در درون او غلیان میکند تا بتواند حق خود را از ظالم بستاند یا از او انتقام بگیرد. مسلمانان از ناحیه دشمنان اسلام سخت در فشار بودند، هم آیینشان در خطر بود و هم حقوق مادی آنان توسط مشرکان از بین رفته، خانهها و اموالشان به مصادره درآمده بود. این خود انگیزهای فطری بود در درون مسلمانان، که پیامبر با آیات الهی آن را احیا میکرد و حس دفاع از حقوق را در وجود مسلمانان برمیانگیخت؛ چنان که فرماید: أذن للذین یقاتلون بأنهم ظلموا وإن الله علی نصرهم لقدیر الذین أخرجوا من دیارهم بغیر حق إلا أن یقولوا ربنا الله (حج: 39 ـ 40) به کسانی که جنگ بر آنان تحمیل شده، رخصت جهاد داده شده است؛ چرا که مورد ظلم قرار گرفتهاند، و البته خدا بر پیروزی آنان سخت تواناست. همان کسانی که به ناحق از خانههایشان بیرون رانده شدهاند. [آنان گناهی نداشتند] جز اینکه میگفتند: پروردگار ما خداست. افزون بر اینکه در صلح حدیبیه، سال پنجم هجری مشرکان مانع ورود مسلمانان به مکه برای عمره شدند، فرصت خوبی برای انتقام یافته بودند. رسول خدا برای بالا بردن انگیزه دفاع از آنان بیعت گرفت. که به بیعت رضوان معروف شد، و اعلان رضایت خداوند از این بیعت، انگیزههای مسلمانان را در مقابل مشرکان تا سر حد مرگ بالا برد. حاضر شدند با دست خالی در برابر مشرکان مسلح تا آخرین قطره خون مقاومت کنند و از آیین خود دفاع نمایند. 5. بصیرتدهی رسول خدا با بیان واقعیتها و مشکلات جبهة خودی و دشمن به مسلمانان بصیرت و آگاهی میبخشید و این چنین ایجاد انگیزش میکرد. انسان، دشمن نادانی است. (الانسان اعداء ما جهلوا) وقتی به چیزی آگاه نیست، انگیزهای هم برای انجام آن وجود ندارد. به عبارت دیگر جهل و نادانی، انگیزشها را میمیراند ولی وقتی آگاهی و بصیرت جای جهل و نادانی را گرفت، انگیزهها پدید میآید و ارتقا مییابد. تنها آگاهی نسبت به جبهه خودی ایجاد انگیزه نمیکند بلکه آگاهی نسبت به دشمن نیز موجب انگیزه میشود. در نبرد احد وقتی جبهه مسلمانان با شکست مواجه شد و مسلمانان خسارات جانی و مالی قابل توجهی متحمل شدند، روحیهشان بسیار ضعیف شد و انگیزه دفاع را نه تنها از دست دادند که در ماندن بر آیین اسلام نیز به تردید افتادند. قرآن در توصیف آن حالت میفرماید: «اگر پیامبر رحلت کند یا کشته شود، شما به عقب (و عهد جاهلیت) بازمیگردید (و دست از آیین خود برمیدارید؟). در چنین شرایط بحرانی که عدهای شهید، عدهای مجروح شدند و عدهای فرار کردند و تنها عدهای باقیماندهاند باید رسول خدا کاری میکرد. آن حضرت به بیان خساراتی که به دشمن رسیده بود پرداخت و فرمود: إن یمسسکم قرح فقد مس القوم قرح مثله (آل عمران: 140) اگر به شما آسیبی رسیده به دشمن شما هم همان آسیب رسیده است. پیروزی و شکست امر طبیعی است و به عواملی بستگی دارد، دست به دست میشود یک روز شما پیروزی را در آغوش میگیرید و یک روز دشمن شما پیروز میشود. وتلک الأیام نداولها بین الناس. این چنین نیست که روزگار همیشه به کام و شیرین باشد. روزگار، تلخی هم دارد. دشمن نیز مانند شما زخم خورده است. مضاف به اینکه مشکلاتش بیش از شماست. زیرا بدون دستیابی به اهداف خویش، باید مسیر آمده را بازگردد و به مکه برود. همین روشنگریها و بصیرتها بود که جبهه مسلمانان را انرژی بخشید، به آنان روحیه و انگیزه داد و سبب شد که مجروحان احد با انگیزهای چند برابر لشکر ابوسفیان را که به مکه باز میگشت تا حمراء الاسد (16 کیلومتری مدینه) تعقیب کنند. نمونه دیگر نبرد احزاب است. مسلمانان در این نبرد با شرایط دشواری دست و پنجه نرم میکردند. سرمای زمستان، خشکسالی و قحطی، فعالیت منافقان و محاصره مدینه توسط لشکر ده هزار نفری احزاب، دست به دست هم داده و شرایط بحرانی و سختی را پیش پای مسلمانان قرار داده بودند. قرآن در سوره احزاب آیه 10 آن شرایط را چنین ترسیم میکند: «(به خاطر بیاورید) زمانی را که آنها (دشمنان) از طرف بالا و پایین [شهر] بر شما وارد شدند [و مدینه را محاصره کردند] و زمانی را که چشمها از شدت وحشت خیره شده و جانها به لب رسیده بود، و گمانهای گوناگون بدی به خدا میبردید.» رسول خدا با مدیریت عالی خود، به مسلمانان انگیزه داده، آنان را در مقابل لشکر احزاب و مشکلات، مقاوم کرد و با اعلان پایان سلطه مشرکان و افول حکومت دوران جاهلیت، روحیهها را چند برابر کردند. مقاومت آنان و فداکاری امیرمؤمنان در کشتن عمرو بن عبدود موجب شد لشکر احزاب بدون هیچ دستاوردی و با ذلت و پذیرش شکست، مدینه را ترک کند. پیامبر اعظم در جمع مسلمانان اعلان کرد: «الیوم نغزوهم ولا یغزوننا» از امروز ما به آنان تهاجم خواهیم کرد و دیگر آنان قادر نخواهند بود به ما هجوم آورند. و این سخن روحیه و انگیزش دیگری به مسلمانان بخشید. 6. تمجید و تقدیر پیامبر خدا به گونهای حسابشده از افراد تمجید میکرد و همان تمجید، بالاترین مدال افتخار فرد به شمار میآمد. همین کار، انگیزهها را بالا میبرد و هر کسی با تلاش بیشتر میکوشید مورد لطف و تمجید رسول خدا قرار گیرد و این مدال را نصیب خود سازد. در جنگ خیبر ساکنان دژ قموص که خود شامل چند دژ دیگر میشد، به فرماندهی موحب نامدارترین جنگاور یهود، سخت مقاومت میکردند. مسلمانان به فرماندهی خلیفة اول و دوم در دو حمله جداگانه شکست خورده، عقبنشینی کرده و روحیه خود را از دست داده بودند. رسول خدا که چنین دید، فرمود: «فردا پرچم را به کسی خواهم داد که خدا و رسولش او را دوست میدارند و او نیز خدا و رسولش را دوست میدارد، و خداوند به دست او پیروزی را نصیب ما خواهد کرد و او حمله کنندهای است که فرار نمیکند». و روز بعد پرچم را به دست امیرمؤمنان داد و آن حضرت دژ را گشود.» در نبرد احد که جبهة مسلمانان وضعیت مناسبی نداشت رسول خدا شمشیری به دست گرفت و فرمود: چه کسی حق این شمشیر را ادا میکند؟ ابودجانه برخاست و گفت: ای رسول خدا حقش چیست؟ پیامبر فرمود: آن قدر با دشمن بجنگی تا کج شود.آنگاه شمشیر را به ابودجانه داد. 7. تشویق مادی گاهی رسول خدا تشویق مادی میکرد. در نبرد حنین که چند روزی پس از فتح مکه رخ داد، دوازده هزار نفر شرکت داشتند، دو هزار نفر آنان از تازهمسلمانان مکه به شمار میرفتند که پس از فتح مکه به اسلام گرویده بودند. در این نبرد غنایم بیشماری نصیب مسلمانان شد. رسول خدا به کسانی که هنوز شیرینی و لذت معنویت را نچشیده بودند و مادیات ذهن و چشم آنان را پر کرده بود، غنایم بسیاری بخشید. صفوان بن امیه میگوید: رسول خدا پی در پی از غنایم حنین به من عطا میکرد، در حالی که هنوز مبغوضترین مردم پیش من بود. اما او آن قدر غنیمت به من عطا کرد که دیگر خداوند چیزی را نزد من دوستداشتنیتر از او نیافریده بود. اما به انصار چیزی از غنایم نداد؛ زیرا در پرتو ایمان کاملشان از مادیات بینیاز بودند. ولی همین که احساس کرد آنان کمی رنجیده شدند و ممکن است روحیه و انگیزهشان ضعیف شود به آنان فرمود: «آیا خشنود نیستید که مردم با گوسفند و شتر به منزلهایشان بازمیگردند و شما همراه رسول خدا به خانههایتان بروید؟» این جمله چنان در آنان تأثیر گذاشت که اشک در چشمانشان حلقه زد و آن قدر گریستند که محاسنشان از اشک تر شد. و گفتند: «از این که رسول او بهرة ما باشد خشنودیم.» 8 . حضور در صحنه احساس حضور مدیر و فرمانده، انگیزشها را بالا برده تقویت میکند. وقتی مسلمانان میدیدند که رسول خدا حضوری جدی و پرانرژی با روحیهی شاد دارد، انگیزهها افزون مییافت. پیامبر خدا با آنکه شبها پیوسته در حال عبادت بود و خوابی اندک داشت، روزها با نشاطی وصفناپذیر به فعالیت میپرداخت و در نبردها دوشادوش رزمندگان راههای طولانی را میپیمود و وظیفه حساس و خطیر فرماندهی و رهبری را انجام میداد. حضور آن حضرت موجب دلگرمی و عشقورزی و شادابی و قوت قلب مسلمانان میشد و در شدیدترین شرایط پناهگاه و ملجأ رزمندگان به شمار میآمد. امیرمؤمنان در این مورد میفرماید: کنا اذا احمر البأس اتقینا برسول الله فلم یکن احد منا اقرب الی العدو منه. هرگاه آتش جنگ زبانه میکشید به رسول خدا پناه میبردیم و احدی از ما چون او نزدیک تر به دشمن نبود. و در کلامی دیگر میفرماید: سیرة رسول خدا چنین بود که چون درگیری اوج میگرفت و دشمنان یورش میآوردند، در برابر سوزش شمشیرها و نیزهها، خاندان خویش را سپر بلای یاران میکرد. این چنین حضور آن حضرت در حفر خندق همراه مسلمانان و همچنین شرکتش در ساخت مسجد قبا و مسجدالنبی شوق وصفناپذیری در مسلمانان ایجاد کرده بود. حضورش، آرامش و سکینه را به نیروها تزریق میکرد و خوف و بیم و هراس را از دل آنان بیرون مینمود و انگیزهها را افزایش میداد. به دلیل اثربخشی این حضور در ارتقای انگیزه و توان، امیرمؤمنان نیز در تشویق نیروها میفرمود: واعلموا انکم بعین الله ومع ابن عم رسول الله. بدانید که دیده لطف خدا شما را پناه است و پسرعموی رسول خدا با شما همراه. 9. اخلاق بینظیر رسول خدا به جهت اخلاق بینظیرش، محبوب دلها بود و «رحمه للعالمین» به شمار میآمد، قرآن این اخلاق وارسته دوستداشتنی را چنین بیان میکند: ای پیامبر اگر بداخلاق بودی، مردم از گرد تو پراکنده میشدند. در نبرد تبوک، در دل گرمای تابستان، مرکب ابوذر غفاری از لشکریان واماند و ابوذر تنها در دل بیابان تفتیده میکوشید خود را به آنان برساند، سرانجام مرکب را که از حرکت باز ماند، رها کرد و با پای پیاده در پی لشکریان روان شد تا خود را به جبهه تبوک برساند. در میان راه به آبی گوارا برخورد. خیلی تشنه بود. مشک را آب کرد، ولی قطرهای ننوشید، گفت: قبل از اینکه حبیبم رسول خدا از این آب بنوشد، آب نخواهم نوشید، سرانجام خود را به لشکریان رساند. رسول خدا که او را خسته و تشنه دید فرمود: به ابوذر آب بدهید. ابوذر گفت: آب دارم! پیامبر : پس چرا تشنهای و ننوشیدی؟ گفت: یا رسول الله! دریغم آمد قبل از شما از این آب گوارا بنوشم. رسول خدا یارانش را بسیار دوست میداشت، و در رفع نگرانی آنان میکوشید. وقتی لشکر موته پس از شهادت سه فرمانده شبانه عقبنشینی کرد و به مدینه بازگشت، مردم به چشم فراری به آنان مینگریستند، بدین جهت نهتنها از رزمندگان بازگشته از جبهه استقبال نکردند، که آنان را سرزنش و نکوهش میکردند. رسول گرامی که چنین دید، از آنان دلجویی کرد و آنان را مورد مهر و محبت قرار داد و این اتهام را از چهرة آنان زدود و فرمود: آنها فراریان نیستند و ان شاء الله حملهکنندگان خواهند بود. این است رمز و راز بین فرمانده و فرمانبران. او به مسلمانان عشق میورزید، مسلمانان نیز عاشق او بودند. فرمانبریها از روی عشق و محبت بود نه دستور یک فرمانده؛ چنان که قرآن میفرماید: یحبهم ویحبونه أذلة علی المؤمنین أعزة علی الکافرین (مائده: 54) خداوند آنان را دوست میدارد و آنان نیز او را دوست میدارند؛ در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند. 10. همگامی با مسلمانان رسول خدا با اینکه پیامبر خدا بود و شأن و منزلتی بلندمرتبه داشت، اما هیچ امتیازی برای خویش قائل نبود و همگام و همراه مسلمانان پیش میرفت و حتی مسلمانان را بر خود ترجیح میداد. در حلقة جمعی که مینشست، کسی تشخیص نمیداد کدام آنان رسول خداست؟ در جنگ خندق از فرط گرسنگی سنگ به شکم میبست و اگر غذایی یافت میشد مسلمانان را بر خود ترجیح میداد. این چنین شخصیتی محبوب دلها شده بود. و کلامش نافذ. روزی جابربن عبدالله رسول خدا و جمعی اندک را برای ناهار دعوت کرد. ولی آن حضرت مسلمانان را هم با خود به مهمانی برد و با دست مبارک از غذایی که همسر جابر درست کرده بود، برای آنان غذا میکشید! تا اینکه همه از غذا سیر شدند، و به برکت آن حضرت ، غذا اضافه آمد و تا یک هفته جابر و خانوادهاش از آن استفاده میکردند. در جنگ بدر تعداد مرکب کم بود. عدة کثیری پیاده بودند. رسول خدا و امام علی و یک نفر دیگر، یک شتر در اختیار داشتند که به نوبت بر آن سوار میشدند. دو همراه رسول خدا پیشنهاد کردند که پیامبر سوار باشد و آن دو پیاده بروند. ولی آن حضرت نپذیرفت. و فرمود: شما از من نیرومندتر نیستید و من از شما به پاداش بینیازتر نیستم.» این چنین رفتاری انگیزههای فداکاری را به اوج رسانده بود. 11. تغافل پسندیده غفلت ضد آگاهی، خصلت ناپسند و نکوهیدهای است. بر خلاف تغافل که به معنای آگاه بودنی است که تظاهر به غفلت و بیاطلاعی میکند. این خصلت در برخی موارد پسندیده و موجب آرامش و ایجاد انگیزه در افراد میگردد؛ مانند تغافل از لغزشهای جزئی، کاستیها و حفظ آبروی نیروها. رسول گرامی اسلام بسیاری از لغزشهای مسلمانان را نادیده میگرفت. این خصلت پسندیده حضرت به گونهای بود که منافقان آن را عیب میشمردند. بدین سبب به پیامبر لقب «اذن» (گوش) داده بودند. میگفتند: پیامبر گوش است و زیاد به حرف مردم گوش میدهد و آنها را باور میکند! و حال آن که رسول خدا از لغزشهای جزئی تغافل میکرد. ویقولون هو أذن قل أذن خیر لکم (توبه: 61) بر همین اساس است امیرمؤمنان فرمود: تغافل یحمد امرک. تغافل کن تا کارت مورد ستایش قرار گیرد. همچنین فرمود: من لم یتغافل ولا یغض عن کثیر من الامور تنغصب عیشته. کسی که از بسیاری از امور تغافل و چشمپوشی نکند، زندگیاش مکدر و بیصفا خواهد شد. پیامبر خدا با چشمپوشی از برخی خطاها و تغافل، موجب حفظ آبرو و در نتیجه انگیزه آنان میشد. حسن ختمام در این نوشتار به برخی از عوامل انگیزش رسول خدا و نه تمام آنها، پرداخته شد. از مجموع عوامل یادشده استنباط میشود که آن حضرت بیشتر به عوامل معنوی اهمیت میداد و میکوشید انگیزشهای درونی مسلمانان و مجاهدان راه خدا را تقویت کند؛ هرچند که از انگیزههای مادی نیز غافل نمیشد از این سیره به دست میآید که انگیزشهای معنوی، قابل قیاس با انگیزشهای مادی نیست؛ چرا که انگیزههای مادی زود به فراموشی سپرده میشوند، و موتور محرک بیرونی به حساب میآیند. بر خلاف انگیزشهای معنوی که به عنوان سائقهای درونی و فطری از درون، انسانها را متحول میکنند، و با ماندگاری و پایداری طولانی همراهند. این رویه بهترین الگو برای فرماندهان و مدیران است. در پایان به سخنی از مقام معظم رهبری در اهمیت و نقش بیبدیل انگیزش معنوی اشاره میکنیم: بنیه قوی سپاه باید تقویت شود. یک یک آحاد سپاه باید از لحاظ ذخیره معنوی و ایمانی به آن حدی برسد که اگر خود او به تنهایی ماند و هیچ چیز دیگر با او نماند قدرت و طاقت و دل و زهرة ایستادگی در مقابل همه دنیا را داشته باشد.
خلاصه ماشینی:"به همین دلیل بود که تا سال پنجم هجری در مقابل تهاجمات دشمن پیوسته حالت دفاعی داشتند، از این رو سؤال مناسبی است اگر پرسیده شود چه عواملی انگیزش مسلمانان را بالا برده تا بدان جا که در جهاد و شهادت بر یکدیگر سبقت میگرفتند، و هر مسلمانی دوست میداشت قبل از برادر مؤمنش به شهادت برسد؟ با نگاهی به سیره رسول خدا( درمییابیم که بیشترین انگیزشهای آن حضرت( انگیزه معنوی بوده است؛ هرچند که در برخی موارد انگیزشهای مادی نیز وجود داشته و بیتأثیر نبوده است. این خود انگیزهای فطری بود در درون مسلمانان، که پیامبر( با آیات الهی آن را احیا میکرد و حس دفاع از حقوق را در وجود مسلمانان برمیانگیخت؛ چنان که فرماید: أذن للذین یقاتلون بأنهم ظلموا وإن الله علی نصرهم لقدیر الذین أخرجوا من دیارهم بغیر حق إلا أن یقولوا ربنا الله (حج: 39 ـ 40) به کسانی که جنگ بر آنان تحمیل شده، رخصت جهاد داده شده است؛ چرا که مورد ظلم قرار گرفتهاند، و البته خدا بر پیروزی آنان سخت تواناست. از مجموع عوامل یادشده استنباط میشود که آن حضرت بیشتر به عوامل معنوی اهمیت میداد و میکوشید انگیزشهای درونی مسلمانان و مجاهدان راه خدا را تقویت کند؛ هرچند که از انگیزههای مادی نیز غافل نمیشد از این سیره به دست میآید که انگیزشهای معنوی، قابل قیاس با انگیزشهای مادی نیست؛ چرا که انگیزههای مادی زود به فراموشی سپرده میشوند، و موتور محرک بیرونی به حساب میآیند."
- دریافت فایل ارجاع :
- (پژوهیار, , , )
تحتاج دخول لعرض محتوى المقالة. إذا لم تكن عضوًا ، فتابع من الجزء الاشتراک.
إن كنت لا تقدر علی شراء الاشتراك عبرPayPal أو بطاقة VISA، الرجاء ارسال رقم هاتفك المحمول إلی مدير الموقع عبر
webmaster@noormags.com
.
You need Sign in to view the content of the article. If you are not a member, proceed from part Sign up.
If you fail to purchase subscription via PayPal or VISA Card, please send your mobile number to the Website Administrator via
webmaster@noormags.com
.