چکیده:
اجتهاد به مثابه گفتمان - یعنی چارچوبی قاعده مند که احکام عملی زندگی سیاسی شیعه در قالب آن تولید و وحدت یافته است؛ - موضوع نوشتار حاضر است. این دستگاه تاریخمند در فضای خردگرایانه سده های چهارم و پنجم زایش و طی فرایندی تکاملی به تدریج محور قرار گرفت. تحلیل قواعد پیدا و پنهان حاکم بر این گفتمان، موضوع تحلیل دیرینه شناسانه است که بخشی از این مقاله به آن اختصاص یافته است. در بخشی دیگر نیز نسبت اجتهاد با بافت و بستر اجتماعی محاط بر آن مورد بحث قرار گرفته و عدم امکان تجرید آن از ساخت و روابط قدرت، بررسی و تبیین شده است. در قسمت پایانی نیز تحول صورتبندی آن در دوران معاصر و پیدایش خرده گفتمانهای رقیب و موازی از دوران آن و نیز نگرشهای انتقادی به آن بحث و بررسی شده است.
خلاصه ماشینی:
"(1) فقیهان امامیه، در این دوران با این پرسش اساسی مواجه بودند، که آیا وظیفه ما، در برابر میراث عظیمی، که از امامان به ما رسیده است، تنها به فهم و درک ظاهری خلاصه میشود یا با توجه به این که برای هر واقعهای از سوی خداوند حکمی مقرر شده است ـ اگر چه به آن علم واقعی نداریم ـ میتوان به اجتهاد بشری دست زد؟ این پرسش برای اهل سنت، پس از وفات پیامبر مطرح شده وآنان را به دو دسته اهل حدیث و اهل رای تقسیم نموده بود.
شیخ فضلالله نوری، در نامهای که به آقا نجفی، روحانی پرنفوذ طرفدار مشروطه در اصفهان نگاشته یاد آور میشود:«چنین به نظر میرسد که اگر وضع مملکت بر گرفتن خراج شرعی و صدقات لازم از زکات و به عبارت اخری اخذالعشر مما ینبت الارض و طرح جمیع عناوین دیگر و صرف در مصارف اصناف ثمانیه منها العاملین و الغارمین و المؤلفة قلوبهم و فی سبیل الله الخ بشود، بشرحی که محتاج به ذکر نیست و جناب عالی محض توجه محیط به تمام ان میشوید کارها اصلاح و زاد فیشرف الاسلام و حصلالشرف فوق الشرف و فیه من الفواید الاسلامیه مالایخفی»(ترکمان: 1/137)گفتمان سنتی، میان نظام سلطانی و حفظ اسلام و اجرای احکام آن پیوندی ناگسستنی برقرار کرده، به گونهای که هر گونه تغییر در این نظام را به منزله از بین رفتن دین تلقی میکند."