چکیده:
در این مقاله این مساله مورد بحث قرار گرفته است که نفس و بدن در فسلفه لایب نیتس از یک جنسند یا نه؟ و آیا در یکدیگر تاثیر و تاثر دارند و انطباق آنها چگونه تبیین می شود؟ به بیان دیگر، آرا لایب نیتس درباره ارتباط نفس و بدن بررسی و نقد شده است. به این منظور برخی مقالات لایب نیتس، بویژه منادولوژی و گفتار درباره مابعدالطبیعه و بعضی از نامه های او مانند نامههای او به کلارک و آرنو و همچنین آثار شارحین او از قبیل شرح لاتا، راسل و ایشیگورا به دقت مطالعه و مطالب مربوط به رابطه نفس و بدن استخراج و سپس تجزیه و تحلیل و نقد شده و نتایج زیر به دست آمده است:
1- از نظر لایب نیتس نفس و بدن هر دو از یک جنسند: نفس مناد حاکم و بدن مجموعه بی نهایت منادهای تابع است. اما با این نظریه لایب نیتس نمی توان موافقت کرد، زیرا هیچ برهان صحیحی برای اثبات مناد وجود ندارد و لازمه مناد حاکم بودن نفس این است که در برخی موارد بدن باید نفس محسوب شود.
2- نفس و بدن در فلسفه لایب نیتس هیچ گونه تاثیر و تاثری بر یکدیگر ندارند و انطباق آنها صرفا با اصل هماهنگی پیشین بنیاد تبیین می شود، ولی این نظریه مستلزم قول به جبر و از دست رفتن بهترین دلیل اثبات نفس است.
3- ترکیب نفس و بدن در سطح منادها انضمامی و در سطح پدیدارها اتحادی است و صحت این نظریه بر صحت نظریه مناد و تعریفی مبتنی است که لایب نیتس در مورد نفس و بدن ارائه کرده است.
4- نفس برای تمام بدن حاضر است، اما حضور آن به معنای انتشار نیست.
خلاصه ماشینی:
"180)اکنون که معلوم شد، یک جوهر مخلوق، هیچ تأثیری بر جوهر مخلوق دیگری ندارد، این پرسش مطرح میشود، که انطباق بین جواهر مخلوقی که عرفا علت و معلول نامیده میشوند، چگونه قابل توجیه است؟ اگر حالات فعلی هر جوهری معلول حالات قبلی همان جوهر است و آن حالات هم معلول حالات قبلی تا به خداوند منتهی شود و هیچ رابطه متقابل تأثیر و تأثر بین اشیاء وجود ندارد، چرا همواره حالتی از یک جوهر با حالتی از جوهر دیگر مقارن است؟ لایب نیتس پاسخ این پرسش را در فرضیه هماهنگی پیشین بنیاد خود میداند که به اختصار آن را توضیح میدهیم:لایب نیتس،(1983: pp.
2ـ نفس و بدن هیچ گونه تأثیری بر یکدیگر ندارند، همان طور که هیچ دو مناد مخلوقی بر یکدیگر تأثیر و تأثر ندارند و انطباق آنها صرفا با اصل هماهنگی پیشین بنیاد تبیین میشود، به این صورت که حالتی از نفس به دنبال حالت قبلی همان نفس و حالتی از بدن به دنبال حالت قبلی همان بدن میآید، زیرا بین حالات یک مناد مخلوق رابطه علیت وجود دارد، اما بین حالات نفس و بدن هیچ گونه تأثیر و تأثری نیست و خداوند از ازل چنان نفس و بدن را خلق کرده است که حالات آنها با هم منطبق باشد، اما باید توجه داشت که نفی علیت بین دو جوهر مخلوق در فلسفه لایب نیتس علاوه بر این که بر نظریه مناد و بسیط بودن آن مبتنی است، به این علت است که او علیت را به معنای عبور اجزائی از علت به سوی معلول میداند و حال آن که علیت به این معنا نیست."