چکیده:
تفکیک قلمرو جوهر از صفات (و حالات) در "اخلاق" اسپینوزا به روشی بازنمایی شده است که در منطق پژوهش به دیالکتیک معروف است. صفت بارز این روش آن است که جنبه های متضاد موضوع در ارتباط با یکدیگر درک و پژوهیده می شود. بنابراین در «اخلاق» ضرورت به تبع مناسبتش با آزادی بررسی می شود. با آن که موضوع این نوشته رابطه ضروری و آزادی است، گفتنی است که اسپینوزا متناهی و نامتناهی، فرد و جامعه، و جز و کل را نیز به همین شیوه بررسی می کند.
خلاصه ماشینی:
"با آن که موضوع این نوشته رابطه ضرورت و آزادی است، گفتنی است که اسپینوزا متناهی و نامتناهی، فرد و جامعه، و جزء و کل را نیز به همین شیوه بررسی میکند.
اسپینوزا مدعی است که اعتقاد انسان مبنی بر این که او آزاد است، از یک سو حاصل شناختش از انگیزههای اراده شده خود او است، واز سوی دیگر ناشی از ناآگاهی او از عللی است که او را وادار به واکنش میکند (همان، یکم، پیوست).
شناخت عقلی از حصول «مفاهیم مشترک» و اندیشههای متناسب با خصوصیت چیزها پدید میآید («اخلاق»، دوم، قضیه 40، تبصره 2) در مقایسه با اولین نوع شناخت که تنها قادر به شناخت پراکنده و جدا از یکدیگر است، عقل آنها را متحد درک میکند و از این راه به عنصری دسترسپذیر ارتقاء میدهد که در آن تمام معلولهای نیروی یک صفت جوهر یافت میشود.
این برای آن است که هر مساله، نه بر اساس تعارض تحت تاثیر اشتهای فردی، که در همخوانی با قوانین عقل که برقرار دارنده ضوابط جمعی است، تنظیم گردد (رساله کلامی ـ سیاسی، فصل 16)در این باره که آزادی چه شکلی به خود میگیرد، و ضرورت چه ابعادی در جامعه مدنی بر اساس تأمین آزادی فردی، برای خود باقی میگذارد، اسپینوزا آن را با توجه به تعریف ضرورت مبنی بر تابعیت از قانون دولتی توضیح میدهد."