خلاصه ماشینی:
"آیا مالکیت خصوصی کارآمدتر و بهتر است یا مالکیت دولتی؟آیا اشتراک در اموال و زنان موجب وحدت جامعه است یا مخل آن؟تا چه اندازه میتوان از یکپارچگی و یکدستی جامعه دفاع کرد؟آیا وحدت افراطی،جامعه را متلاشی میکند یا به قوام و همبستگی آن میانجامد؟در این میان،درک ما از طبیعت بشر چه تأثیری در انتخاب دو الگوی یاد شده دارد؟همچنان که پیداست در سالهای آخر قرن بیستم،هنوز آرائی که ذهن افلاطون و ارسطو را به خود مشغول داشته بود،از اساسیترین موضوعات و مسائل جامعهء بشری است.
بر چه مبنائی باید مالکیت خصوصی یا دولتی را برای بشر تجویز کرد؟ جز با درک واقعی طبیعت بشر؟به اعتقاد نگارنده از لحاظ فهم سرشت و طبیعت واقعی بشر است که ارسطو در فلسفهء خود کامیاب میشود ولی افلاطون در رسیدن به آن ناکام میماند.
اگر اکثریت اهالی شهر در مورد شیئی واحد متفق الرأی باشند که «این از آن من است»یا«این از آن من نیست»،آیا این خود دلیل حسن ادارهء شهر نیست؟»1 باری،اشتراک در زنان و کودکان به اعتقاد افلاطون،مدینهء فاضله را از چنان مزیتی برخوردار میکند که هرگاه برای یکی از شهروندان واقعهای خوب یا بد رخ دهد،همهء مردم شهر به اتفاق خواهند گفت:«نیکبختی به من روی آورده است»؛یا: «کار من پریشان شده است».
2. نقد اشتراک در اموال آیا امکان دارد که اموال میان همهء شهروندان مشترک باشد؟آیا در صورت وجود چنین امکانی،صلاح است که مالکیت خصوصی را کنار بگذاریم و به سراغ دستورهائی برویم که افلاطون در«جمهور»صادر کرده است؟ارسطو با این پرسشها،نقد خود را در باب اشتراک در اموال آغاز میکند."