خلاصه ماشینی:
"ادبیاتمدعی است که هم شکل برتری از دانش و هم شکلی از عملاخلاقی و اجتماعی است،آیا پس گرفتن این ادعاها در عیناینکه انکار موقعیت ادبیات است،به معنی انکار تعهد آن نیزنیست؟آیا نمیبایست هرنظام ارزشی(مثل هرملت در حالرشد،آرمانگرا و یا هرشخص مطمئن به خود)بیش از آنچه که همسایگان یا رقبایش برای آن قایل میشوند ادعا کند؟ از اینرو،برخی مدافعان ادبیات منکر این میشوند کهادبیات را بتوان به گونۀ«هنر زیبا»و از منظر زیباشناختی مدنظر قرار دارد.
منتقدان امروزی[اواسطقرن بیستم]که خود را به نقد زیباشناختی محدود میکنندصورتگرا خوانده میشوند،صفتی که گاه آنها خود نیز به کارمیبرند و گاه تنها توسط دیگران در مفهوم منفی به کار گرفتهمیشود،خود کلمۀ«صورت» (mrof) نیز تا این حد دو پهلواست،آنگونه که ما آن را در اینجا به کار میبریم،«صورت»نامی است برای ساختار زیباشناختی اثر ادبی،آنچه باعثمیشود نام«ادبیات»براثر ادبی اطلاق شود.
به رغمهرگونه تعریفی که از شعر وی به دست دهیم(حماسی،حماسی برگرفته از مسیحیت،و یا شعر حماسی-فلسفی)و بهرغم تصریح قصد شعر مبنی بر«حقانیت رسم و طریق خداوندرا نمایاندن»،هدف بهشت گمشده با هدف رسالۀ فوق کاملامتفاوت بود:جوهر این شعر توسط سنتهای ادبی که بدانهاتوسل شده است و نیز رابطهاش با سابقۀ شعری میلتن تعیینمیشود.
اما هدف چنین منتقدی ازرهیافت فوق این است که ثابت کند ارزش کشف شده در کارنویسندۀ متعلق به گذشته به طور بالفعل یا بالقوه در اثر ادبیموجود بوده و چیزی نیست که منتقد آن را در کار ادبی«تعبیهکرده باشد»و یا صرفا حاصل ذهنیت خود منتقد باشد.
P,1945,ssaM,egdirbmaC,msicitirC fo sisaB) میگوید:«تعریف،معیار کیفی قضاوت زیباشناختی قرار میگیرد و معین میکند چهچیزی ارزش زیباشناختی محسوب میشود یا نمیشود و آیا این ارزشمثبت است یا منفی؛حال آنکه شاخسهای درونی،به مثابۀ معیار کمی،قضاوت دبرارۀ کمیت ارزشهای زیباشناختی را شکل میبخشد..."