خلاصه ماشینی:
عقل جزوی گاه خیره گه نگون عقل کلی فارغ از ریبالمنون عقل جزوی عشق را منکر بود گرچه بنماید که صاحب سر بود عقل جزوی آفتش وهم است و ظن زانکه در ظلمات شد او را وطن(24) نیز گوید: عقل جزوی، عقل استخراج نیست جز پذیرای فن و محتاج نیست عقل جزوی را وزیر خود مگیر عقل کل را ساز سلطان وزیر عقل جزوی عقل را بدنام کرد کام دنیا مرد را بدنام کرد(25) خطاب به فیلسوفان میگوید که آنان چون صیادانی میمانند که در عین نزدیکی به صید، دوردستها را مورد هدف قرار دادهاند: ای کمان و تیرها آراسته صید نزدیک و تو دور انداخته فلسفی خود را ز اندیشه بکشت گو بدو کاو را سوی گنج است پشت گو بدو چندان که افزون میدود از مراد خود جداتر میشود(26) خطاب به متکلمان معتزلی که عقل را در دین محور قرار میدهند و هر مطلب دینیای را که با عقل ناسازگار است، بعید میشمارند، میگوید: عقل بحثی گوید این دور است و گو بی زتأویلی محالی کم شنو(27) ولی بلافاصله میگوید که قطب در موارد ناسازگاری دین و عقل، تأویل را پیشنهاد نمیکند بلکه به عجز ذهن تو اشاره میکند: قطب گوید مر تو را ای سستحال آنچه فوق عقل توست آمد محال(28) لذا از دیدگاه مولوی، فهم دین با عقل فلسفی، که خود مخلوقی از مخلوقات الهی است، میسر و مطلوب نیست و میزان و معیار قرار دادن عقل بشری برای درک و فهم مراد دین، کاری نادرست و موجب روسیاهی است: هر که را در دل شک و پیچانی است در جهان او فلسفی پنهانی است مینماید ابتعاد او گاه گاه آن رگ فلسف کند رویش سیاه(29) نمونه دیگر از مخالفان با ورود عقلانی در عرصه شریعت در میان عرفا، حافظ شیرازی شاعر و عارف قرن هشتم هجری است.