خلاصه ماشینی:
"چنانچه خواهید خواند در روایت خود از یعقوب لیث سیستانی کهشهره است سخن او در باب زبان دری و نفی زبان سلطه که"آنچه را من درنیابمچرا باید گفت؟"و این به گاهیست که قصیدهای به زبان عرب در مدح اوسروده شده بود-خواجه میکوشد قیام یعقوب را منسوب کند به: الف:داعیان اسماعیلی ب:باطنیان پ:آشکار کردن بدعت ت:نسبت دادن به مهدیه،پایتخت علویان فاطمی در تونس!
"اقبال" یا:غرض مصنف از مهدیه و به سیاق این حکایت که گوید"و یعقوب لیث در (به تصویر صفحه مراجعه شود)بیعت اسماعیلیان شده بود"همان پایتخت علویان فاطمی است که در ولایتافریقیه(تونس کنونی)واقع بوده و آن را اولین خلیفهی فاطمی یعنی عبید اللهالمهدی در سال 303 هجری بنا کرده بود.
ایضا"اقبال" در باب لشکریان اسماعیل سامانی هم در مقابل سپاه عمرو لیث،خواجهچنان وانموده است که سپاه سامان به برکت پشتیبانی معنوی خلیفه و دعایخیر او برعمر و لیث پیروز شده است و تصویری چنان ژنده از سپاهتحریکشدهی سامانیان ارائه میدهد که نه انگار سامانیان هنوز یکی از هفتخاندان مهم ایرانی بودهاند و خود را از ادامه بلافصل ساسانیان میانگاشته کهخلیفه معتمد نیز اعتبار خاندانی آنان ما را انگیزه برآهیختن با رویگرزادگاناهرم میکند.
/}اکنونکیست از شما که او بهشت را بردوزخ بگزیند و حقرا نصرت کند و روی از باطل بگرداند،با ما باشد نهبا مخالف ما؟» چون لشکر یعقوب لیث این سخن بشنودند،امرایخراسان به یکبار بگشتند و سوی خلیفه آمدند وگفتند:«ما پنداشتیم که او به حکم و فرمان و طاعتبه خدمت میآید.
هرچند که عمرو این اعتقاد نداشت،و لیکن خلیفه ازاین معنی اندیشهمند بود،و پیوسته در سر کسمیفرستاد به بخارا،به نزدیک اسماعیل بن احمد،که«خروج کن،و برعمرو لیث لشکر کش،و ملکاز دست او بیرون کن،که تو برحقتری امارتخراسان و عراق را،که این ملک سالهای بسیار پدران تو را بوده است،و ایشان به تغلب دارند."