خلاصه ماشینی:
"برای مثال،زیمرینگ و هاوکینز(1991)پس از دویست صفحه تجزیه و تحلیل دقیق «میزان حبس»نتوانستند به چیزی بیش از چند پرسش مهم که پاسخ آنها همچنان نامعلوم است دست یابند: آیا عوامل تعیینکنندهی میزان حبس،همان عواملی هستند که تفاوتهای میان منطقهای در استفاده از حبس را توضیح میدهند؟چرا تعداد زیادی از دولتهای ایالتی که هرکدام قدرتهای مستقلی محسوب میشوند تمایل دارند در یک مسیر حرکت کنند؟آیا میتوان گفت چرخههایی چون چرخهی اقتصادی یا جمعیتشناختی وجود دارد که اساس تغییرات میزان حبس را تشکیل میدهند و یا بر این تغییرات تأثیر میگذارند؟ بنابراین،بهترین چیزی که میتوانیم ارائه دهیم،حد سیات آگاهانهای است درخصوص اینکه چرا جمعیت زندانیان آمریکا طی سالهای اخیر به این شکل گسترده،افزایش داشته است.
از یکسو کلمهی«تجربه»بیانگر این است که یک آزمایش علمی صورت گرفته و در نتیجه،ناتوانی زندانها برای امنتر ساختن جامعه ثابت شده است و از سوی دیگر برای پرسیدن این سؤال به افکار عمومی متوسل میشود که اگر گسترش بیش از اندازهی زندانها در میزان جرایم تغیری ایجاد نمیکند پس چگونه میتواند مؤثر باشد؟ بااینوجود،طرفداران آمریکایی توسعهی زندان نیز به افکار عمومی متوسل میشوند: چگونه جرم میتواند کاهش نیابد درحالی که مجرمین،دیگر در جامعه رها نیستند؟در واقع،توسل خاص به حبس،صرفنظر از دیگر جایگزینهای اصلاحی-تربیتی،اطمینان از حمایتی است که ظاهرا زندان ارائه میدهد.
مدلهای طبقهبندی شخصیت و مدلهای پویای ارزیابی خطر،اهمیت توجه به «کمبودهایی که علت وقوع جرم هستند» را طی مدت درمان خاطر نشان میسازند و نیز نشان میدهند که نتایج ناشی از اقدامات اصلاحی-تربیتی متفاوت هستند،به این معنا که اعمال یک شیوه درمانی مناسب با یک تیپ از مجرمین ممکن است برای تیپ دیگری از آنها نامناسب تشخیص داده شود."