خلاصه ماشینی:
"در سال 1896 با وقوع قتلعام خونین و وحشتناک ارامنه که بدست ترکانعثمانی انجام میگیرد تحصیلات خود را ناتماممیگذارد و اجبارا جلای وطن میکند و بقاهرهرهسپار میگردد و پس از یکسال عازم اروپا میشودو در ژنو در رشته پرورش گل بمطالعه میپردازدولی غافل از آنکه سرنوشت گل و گیاه را از اوخواهد گرفت و قلم در دست او خواهد داد و اورا مرثیهساز ملت خویش خواهد کرد.
در این سالها بود که ملتارمنی داغدار مرگ و شهامت فرزندان دلیر واندیشمند خویش شد،حماسههای پرشکوهی کهشاعران و نویسندگان ارمنی از ژرفنای تاریخپرنشیب و فراز ملت خود و یورشهای ناجوانمردانهآدمکشان استعمارگر الهام گرفته و برشته تحریردرآوردهاند از افتخارات ملی و گنجینههای پرگهر ادبیات ارمنی بشمار میرود.
» در خاتمه باید گفت:سرداران جنایتکارتصور میکردند که با اعمال وحشیانه و کشتارهایخونین خود میتوانند نسلی را که قرنها زندگیافتخارآمیز داشته است از بین ببرند اما چه تصورنابجائی!آنان خود بکام مرگ و زوال و نیستیفرورفتند و ملت ارمنی در طول زمان برپایایستاد و جاودانه مانند همچنانکه سیامانتو و دیگرشاعران و اندیشمندان ارمنی همچون روحترانههایشان به جاودانگی پیوستند.
و با این نامه برآنم تا دیگر بار تمامی احساسات و هیجانات تن و روانم را برای تو بازگو کنم...
نیمه شب بود که ناگاه هر چهار برادرانت را باهم در برابرمکشتند نه کفن بر تن داشتند و نه اثری از گوشت بر بدن هراسان از ظلمت شب،و بر دیدگانشان درهئی ژرف به نزد مادرشان آمدند-که بر یادبودها بگریند امروز بار دیگر هر چهار برادر سر از خاک برداشتیم بهمراهی توفان بجانب تو آمدیم تا در خانهات را مادر،مادر،ای سپیدهدمان ایام کهنبگوییم..."