چکیده:
از جمله شخصیتهای قرن نهم هجری، که در آغازین سالهای قرن دهم به دستور شاه اسماعیل صفوی (907 – 930 هـ ق) به قتل رسید، قاضی کمالالدین میرحسین میبدی یزدی بود. در خصوص سوانح زندگانی، منصب و موقعیت اجتماعی و اندیشههای او در منابع آن دوره کمتر رد پایی میتوان یافت. به نظر میرسد عواملی چند پدیدآورندة این سکوت منابع بودهاند. این عوامل هرچه که بوده باشند نتیجة آن فقر اطلاعاتی مورخ امروزی از این شخصیت است. این مقاله درصدد است با تکیه بر منشآت میبدی و با به پرسش کشیدن اندک اطلاعات موجود در منابع تاریخی و ارائة پاسخهایی- نه اگر قطعی حداقل قابل تأمل- تا حد امکان به تاریخ زندگانی میرحسین میبدی وضوح بیشتری ببخشد. گرچه این پاسخها لزوما در همة موارد از تکیهگاه استنادی منقولی برخوردار نیستند، به لحاظ تاریخی تا حد زیادی پشتوانة استنباطی معقولی دارند. بنیاد این مقاله مبتنی بر منشآت قاضی است که مهمترین مجرای دسترسی به آرا و عقاید اوست و بنا به ضرورت از منابع جنبی برای درک بهتر موقعیت تاریخی این موضوع استفاده شده است.
Amir Mohammad’s blindness and descend was mentioned in the beginning of nearly all sources discussing his imprisonment. However، the Beyhaqi history and Zeanolakhbar (Gardizi)، the main works of the Ghaznavid dynasty do not mention these at all، thus the clarity of this matter is still left to be discussed. According to critics، it would be obvious that these two sources are provided by people with strong ties to the court of Gaznavid. Abolfazel-e Beyhaqi، one of the most outstanding historians and annalists of the court of Gazne in the 5th century، does not report on the subject of Amir Mohammad. The incident involving Amir Mohammad is only mentioned later on in literature، approximately from the 6th century. Therefore، the gaps between the early sources and later texts on the subject، cast doubts on the matter. In this paper the authenticity of the matter will be discussed by examining the quotations from available sources and foundations، to accept that Amir Mohammad had been blind in 1030; despite Beyhaqi’s silence on the event in the final part of Maso'ud’s regime. Yet this needs more valid sources، such have not been available so far. This paper examines the measure of valid references. However، the interpretation of those available references may shed some light on this issue.
خلاصه ماشینی:
نگارندگان این مقاله درصددند تا با تکیه بر تاریخ بیهقی، که یکی از منابع معتبر تاریخی قرن پنجم و دربرگیرندۀ رویدادهای دوران سلطنت مسعود غزنوی است، و نیز تواریخ نزدیک به عهد غزنوی همچون زینالاخبار گردیزی به بررسی درستی یا نادرستی این موضوع بپردازند؛ زیرا به نظر میرسد تصریح بیهقی به بینا بودن امیرمحمد هنگام خلع و زندانی شدن و عدم اشاره به کور کردن چشم وی در سالهای زندان به همراه تشتت و تناقض در شیوۀ نقل ماجرا در کتابهای تاریخی پس از قرن ششم و نوشتههای متأخران، مانع از پذیرفتن گفتههای آنها در مورد کور کردن امیرمحمد در این ماجراست.
این نامه پس از به بند کشیدن امیرمحمد و برای خبر دادن به مسعود و همچنین کسب تکلیف از او نوشته شده است: «امروز که نامۀ تمام بندگان بدو [به مسعود] مورخ است، بر حکم فرمان عالی برفتند که در ملطفهها به خط عالی بود و امیرمحمد را به قلعۀ کوهتیز موقوف کردند، سپس آنکه همۀ لشکر در سلاح صف کشیده بودند از نزدیک سرایپرده تا دور جای از صحرا و بسیار سخن و مناظره رفت و وی [علی قریب] گفت او [امیرمحمد] را به گوزگانان باز باید فرستاد با کسان و یا با خویشتن به درگاه عالی برد؟ و آخر بر آن قرار گرفت که به قلعه موقوف باشد با قوم خویش و ندیمان و اتباع ایشان از خدمتکاران تا فرمان عالی بر چه جمله رسد به باب وی و بنده بگتگین حاجب با خیل خویش و پانصد سوار خیاره در پای قلعت است ...