چکیده:
تنش زدایی در سیاست خارجی ایران از سال 1367 شروع شد. در این دوران، شاهد تغییر در «جهت گیری» و «نقش ملی» سیاست خارجی ایران می باشیم. این امر را می توان انعکاس ضرورت های اقتصادی، استراتژیک و امنیتی دانست. براساس ضرورت های دوران جدید، شاهد تغییر در اولویت های سیاست خارجی و اقتصادی ایران بوده ایم. موج اول تنش زدایی را می توان عامل بازسازی روابط ایران با کشورهای حوزه خلیج فارس و خاورمیانه دانست.
موج دوم تنش زدایی از سال 1376 آغاز شد. در این مقطع زمانی، شرایط برای ارتقاء سطح همکاری های ایران با کشورهای اروپایی فراهم شد. محور اصلی موج دوم تنش زدایی بر گسترش روند «اعتمادسازی» قرار داشت. همکاری های اقتصادی و استراتژیک ایران با کشورهای اروپایی ارتقاء یافت. در این دوران، تلاش گسترده ای برای «مشارکت موثر» ایران با سایر کشورهای جهان در حوزه های اقتصادی و استراتژیک انجام شد.
روند یاد شده در دهه 1380 با نشانه هایی از برگشت پذیری همراه گردید. این امر ناشی از عدم توازن در فرآیندهای تنش زدایی می باشد. در دوران جدید، اولویت های سیاسی و استراتژیک ایران تغییر یافت. جلوه هایی از عدم توازن در موضوعات سیاست خارجی و امنیتی ایران به وجود آمد. از سوی دیگر، شاهد فرآیندی می باشیم که به موجب آن، نقش ملی ایران در سیاست خارجی دگرگون شد. همکاری های چندجانبه، به تضادهای گسترش یابنده تبدیل گردید. این امر نشان می دهد که جلوه هایی از عدم توازن در فرآیندهای سیاست خارجی ایران ظهور یافته و تاثیر خود را بر بسیاری از موضوعات بر جای گذاشته است.
دلایل مختلفی برای شکل گیری عدم توازن در سیاست خارجی تنش زدا وجود دارد. فرضیه این مقاله آن است که «عوامل ساختاری» به موازات مولفه های فروملی از جمله «نقش نخبگان»، عامل تغییر در سیاست خارجی و ظهور مولفه های نامتوازن گردیده است. روش پژوهش نیز در قالب مدل ساختار ـ کارگزار انجام گرفته، نقش نیروهای بین المللی را به موازات تغییر در نخبگان سیاسی برجسته می سازد.
Iran actually began détente in foreign policy since 1988. At that period، Iran’s foreign policy made some changes in its “policymaking” and “national role”. The very changes were made upon economic، strategic and security requirements. Upon the necessities of the new period we observed changes in Iran’s foreign policy and economic priorities. The first wave of détente reconstructed Iran’s relations with the Persian Gulf littoral states and the Middle East nations. The second wave of détente began in 1997، when the condition was ripe for broadening ties with the European states. The second wave of détente focused on “confidence building” and as a result، Iran’s economic and strategic relations with the European states grew substantially. At that period، Iran made extensive efforts for “effective partnership” with other world countries in economic and strategic fields. The détente trend showed sign of reversibility in 2000s as a result of lack of balance in détente procedures. In the new period Iran’s political and strategic priorities underwent changes. Signs of unbalance in foreign policy and security issues appeared. On the other hand، Iran’s national role in foreign policy was drastically changed. As a result، multilateral cooperation gave way to expanding oppositions. This showed signs of unbalance in Iran’s foreign policy had appeared and impressed many other areas. There are many reasons for the emergence of unbalance in détente foreign policy. This study hypothesizes that “structural factors” along with sub-national components such as “the role of the elite” were responsible for the change in foreign policy and the emergence of unbalanced components.
This “structure & agent” research work highlights the role of international forces along with the change in political elite.
خلاصه ماشینی:
"بنابراین میتوان تأکید داشت که عدم توانایی ایران برای سازگاری بینالمللی نهتنها با روحایرانی و شاخصهای نقد کنندۀ انقلاب اسلامی سازگاری دارد،بلکه باید آن را بهعنوان واکنشیدانست که در برابر ویژگیهای قیممآب و همسازگرایانه نظام بینالملل شکل گرفته است.
الف:گفتمان عملگرایی در سیاست خارجی تنشزدا اگرچه در سالهای دهۀ اول انقلاب اسلامی،نشانههایی از رادیکالیزم و ایدئولوژیکگرایی درسیاست خارجی ایران وجود داشته و به عبارتی میتوان نشانههایی از گفتمان ایدئولوژیکاسلامی را در سیاست خارجی ملاحظه نمود؛اما تغییر در ساختار داخلی و همچنین فرآیندهایمربوط به نظام بینالمللی را میتوان عامل متحولسازی گفتمان ایدئولوژیک اسلامی دانست.
باتوجه به مؤلفههای یاد شده،اصلیترین دلایل برگشتپذیری سیاست خارجی ایران رامیتوان به شرح زیر مورد توجه قرار داد: الف:مقابلهگرایی آمریکا با ضرورتهای استراتژیک ایران هرگاه روندهای جدید در سیاست خارجی ایجاد شود؛طبیعی است که امکان بازسازیقالبهای ادراکی نوین نیز فراهم خواهد شد.
{o(1)- ssenevitceffE fo etaR o} چنین روندی بیانگر آن است که توانایی سازگاری بینالمللی سیاست خارجی ایران باتوجهبه فشارهای بینالمللی و تغییر در نخبگان سیاسی بسیار محدود بوده است؛بهطوریکه هرجلوهای از سیاست بینالمللی را بهعنوان اقدامی برنامهریزی شده و سازمان یافته علیه خود تلقیمیکند.
در فرهنگ سیاسی جمهوری اسلامی ایران،این موضوع همواره مطرح بوده که نهادهایاجتماعی و اقتصادی پایدار و بادوام برای عملیاتیسازی اهداف توسعه و فرایندهای نوسازیدر کشور وجود نداشته است؛درحالیکه ضرورتهای امنیتی ایران ایجاب میکند کهزمینههای لازم برای سازماندهی نهادهای تأثیرگذار بر سیاست خارجی کشور فراهم شود.
بسیاری از مواضع نخبگان سیاسی ایران در حوزهموضوعات بینالمللی و سیاست خارجی را میتوان براساس نشانههایی از افراطگرایی مورد{o(1)- ytiunitnoC o} {o(2)- noitulovE o} ملاحظه قرار داد."