چکیده:
شاهنامه، حاصل تلاش فردوسی در دورانی پرآشوب است. فروپاشی نظم سیاسی و ناامنی های سیاسی و اجتماعی ناشی از آن، آشکارترین جنبه زندگی اجتماعی آن دوران به شمار می آید. سرودن شاهنامه را باید تلاشی آگاهانه در راستای حفظ هویت ایرانی و کوشش در جهت استقرار امنیت اجتماعی، ثبات سیاسی و برقراری حکومت خردمندانه دانست. شاهنامه با شکل گیری حکومت آغاز می شود، با نقش حاکم در پیدایش مشاغل و تقسیم کاراجتماعی ادامه می یابد. سراسر شاهنامه بازگویی اقدامات و سرنوشت ادشاهان و نخبگان است براین اساس، این نوشتار با روش توصیفی تنها به ویژگی های حکمرانی و سیاست در شاهنامه عنایت دارد. به عبارت دیگر تلاش می شود برای این پرسش ها، پاسخ های مناسب ارائه شود: شاهنامه از کدام منظر به سیاست و حکومت می نگرد، اقتدار سیاسی برچه پایه هایی استواراست و انواع حکومت چگونه تقسیم بندی شده اند؟ است.
خلاصه ماشینی:
اما شاهنامه محور کار او نیست و مباحث کلی را مطرح می کند؛ بنابراین اگر فردوسی را چنانکه مجتبایی می گوید راوی صادق اسطوره ها و داستان های کهن ایران بدانیم، آنگاه تمرکز بر نظریه ارائه شده در شاهنامه، بازتاب اندیشه ناب ایرانی خواهد بود.
از زمانی که کیومرث به عنوان نخستین حاکم ظاهر می شود تا دوره پادشاهی جمشید، این ویژگی ها به پادشاهان نسبت داده می شود به فرمان یزدان پیروزگر به داد و دهش تنگ بستم کمر (۱۹) تو هرآن چیز کاندر جهان سودمند کنم آشکارا گشایم ز بند(۱۷) نخستین یکی گوهر آمد به چنگ به آتش ز آهن جدا کرد سنگ (۱۸) زمانه بر آس و د از داوری به فرمان او دیو و مرغ و پری۱۹) در مقابل، محور سیاست در نوع اهریمنی، مبارزه بر سر کسب، حفظ و گسترش قدرت است.
(41) در این مرحله اگرچه همانند دوران قبل، مبارزه میان نخبگان در جریان است و اقشار دیگر را آنان به طرفداری از خود به میدان می کشانند، (۷) اما مصداق های خوب و بد (خیر و شر) به وضوح بیشتر نشان داده می شوند و جنگ قدرت دقیق تر و با برنامه ریزی همراه است؛ بنابراین اگر چه ظهور سازمان در حکومت با نظم جهان هم زمان است، اما معلوم نیست حاکم چگونه در عرصه ای که نشانی از تشکیلات و نهادهای اجتماعی وجود ندارد به قدرت رسیده است.