چکیده:
سرمایه ی اجتماعی، که پایه و اساس آن، ارتباطات اجتماعی است، در پرتو نوع نگاه به آزادی که زیربنایی ترین مولفه ی شکل دهنده ی نوع ارتباطات و قوانین و حتی نوع گرایش های گروهی و نهادی در جامعه است، شکل می گیرد. مفهوم و ماهیت آزادی همواره وابسته به چارچوب نظری حاکم بر آن است. برای فهم چارچوب نظری حاکم بر ماهیت شناسی آزادی در نظام لیبرال دموکراسی و مقایسه ی آن با نظام اسلامی باید به ویژگی های عامی که نظریه پردازی در غرب دارد توجه نمود. بخشی از مقاله به تعریف آزادی اختصاص دارد. هر تعریف از آزادی در چارچوبی عقلانی معنا پیدا می کند که نیازمند ایضاح مولفه های مندرج در آن است که این خود کاری فلسفی به معنای عام کلمه است، لذا میان بحث از تعریف فلسفی آزادی و بحث فلسفی درباره ی تعریف آزادی تفاوت است و از این دومی گریزی نیست. بخش دیگری از مقاله به رابطه درباره ی دین و لیبرالیسم اختصاص دارد. نگارنده بر این باور است که اگر بخواهیم نسبت اسلام را با لیبرالیسم بسنجیم، منطقی است که گزارههای ناظر به واقع اسلام را با گزارههای ناظر به واقع لیبرالیسم مقایسه نماییم و گزارههای ناظر به ارزش اسلام را با گزارههای ناظر به ارزش لیبرالیسم. روش حل مساله «نسبت گزارههای ناظر به واقع دین و گزارههای ناظر به واقع لیبرالیسم» بررسی صدق و کذب گزارههای هر یک از دین و لیبرالیسم است. اگر بخواهیم «نسبت گزارههای ناظر به ارزش لیبرالیسم و گزارههای ناظر به ارزش دین» را بسنجیم؛ راه اثبات حقانیت گزارههای ناظر به ارزش، اثبات کارامدی آنها در رسیدن به هدفی که برای آن وضع شدهاند و نیز اثبات انسجام و سازگاری خود آن گزارهها با یکدیگر است. مبادی تصوری و تصدیقی آزادی در تفکر لیبرال که شکل دهنده ی نوع رویکرد به سرمایه ی اجتماعی این تفکر است بخش بعدی این جستار است که در آن به انسان شناسی لیبرال؛ اصالت فرد در اندیشه ی لیبرال؛ پراگماتیسم در اندیشه ی لیبرال؛ حقیقت و فایده در اندیشه ی لیبرال می پردازیم. توجه به عمل در تفکر لیبرال بسیار مهم است و زیربنای رسیدن به اندیشه لیبرال مسیری است که دغدغه این را دارد که انسان ها، که اساس ارتباطات اجتماعی هستند، بتوانند عملا آزادانه در کنار یکدیگر زندگی کنند به وجهی که بیشترین تمتع با کم ترین محدودیت را داشته باشند. یکی از نقاط تصادم و گلوگاه های التقاط اندیشه ی اسلامی و لیبرال، پراگماتیسم است و در مقایسه ی میان فلسفه، مبانی و شاخص های آزادی در نظام اسلامی و نظام لیبرال دموکراسی باید به آن توجه ویژه داشت. بررسی مبانی آزادی در اسلام از حیث انسان شناسی و ارتباط انسان با خود و خدا و انسان های دیگر، که شکوفایی سرمایه ی اجتماعی در گرو نوع نگاه به همین ارتباطات است، بحث دیگر این مقاله است. در بینش توحیدی دین، انسان استعدادهای بالقوهای دارد که با یک سلسله اعمال انتخابی مبتنی بر معرفت و ایمان، طی سلوکی نظری و عملی به صورت بالفعل درمیآید. این جاست که پای عنصری به میان میآید که از مفاهیم تعیینکننده ی شخصیت آدمی است و آن «تربیت» است. عنصر تربیت خود مستلزم اولا تامین آگاهی و معرفت و ثانیا جهتدهی در اعمال ارادی است. آزادی ها در این جا به دو دسته تقسیم میشوند؛ دستهای که تامینکننده ی مصالح آدمی هستند و دستهای که با مصلحت او ضدیت دارند. انسان آزاد و مختار است و میتواند عملا هر کاری که میل اوست انجام دهد، اما نجات، سعادت و حتی رفاه جسمی و روحی او در گرو اعمال آزادی و اراده در مسیر هدایت و تربیت است.
خلاصه ماشینی:
"بنابراین همواره خطر تصادم فکری با آنچه غربیها در این زمینه یافتهاندیا حتی خطر الگو قرار دادن اندیشهی ایشان بدون توجه به تفاوتهایی کهجامعهی اسلامی در مبادی و غایات خویش با جامعه غربی دارد،برای متفکرانمسلمان وجود دارد؛لذا از چند مطلب مهم نباید غفلت کرد: 1-1)در تفاوتهای بنیادی معرفتی که میان اندیشهی اسلامی و تفکر غربی(در تمام وجوه آن،به ویژه لیبرالیسم که وجه غالب غرب شده است)وجود دارد،دقت کافی مبذول داریم و به آنچه خود میخواهیم براساس اهدافمان به آندست یابیم نیز توجه تام و تمام داشته باشیم؛یعنی دریابیم که چه میخواهیم.
پس به هر تقدیر باید قبل از پاسخ به پرسش«نسبت گزارههای ناظر به واقعدین و گزارههای ناظر به واقع لیبرالیسم»به این سؤالات پاسخ گفت: -نسبت مبانی وجودشناختی و معرفتشناختی دین و مبانی وجودشناختی ومعرفتشناختی لیبرالیسم چیست؟ -نسبت تئوری صدق در دین و تئوری صدق در لیبرالیسم چیست؟ حال اگر بخواهیم«نسبت گزارههای ناظر به ارزش لیبرالیسم و گزارههایناظر به ارزش دین»را بسنجیم؛راه اثبات حقانیت گزارههای ناظر به ارزش،اثبات کارامدی آنها در رسیدن به هدفی که برای آن وضع شدهاند و نیز اثباتانسجام و سازگاری خود آن گزارهها با یکدیگر است.
اما در اندیشهی پراگماتیستی«فایده»(یوتیلیتی)تنهادر حیات این دنیا و مربوط به ابعاد مادی و فیزیکی زندگی بشری است و لذا بااین اختلاف در تعریف و حوزهی کاربرد،شکاف عظمیم میان فایدهگرایی اسلامیو تلازم فایده و حقیقت در امور کلی هستی و آنچه پراگماتیسم در تلازم حقیقتو فایده میگوید به وجود میآید."