چکیده:
«تصویر» واژه ای نوظهور با پیشینه ای کهن در ادبیات فارسی است. در مبحث معانی و بیان به طور ضمنی به این واژه اشاره شده و در علم بلاغت از آن به «صور خیال» تعبیر شده است. بیوک ملکی یکی از شاعران نامآشنای حوزه ی ادبیات کودک و نوجوان است که تاکنون بیش از هفت مجموعه ی شعر از او برای نوجوانان به چاپ رسیده است. هدف این مقاله، بررسی جایگاه تصویر در اشعار نوجوان بیوک ملکی است. روش این پژوهش، کتابخانه ای و به شیوه ی تحلیل محتواست. آثار بررسی شده عبارتند از: بر بال رنگینکمان، پشت یک لبخند، از هوای صبح، کوچه ی دریچه ها، در پیاده رو و بیا بگیر سیب را. در این نوشتار نخست عوامل تصویرساز در اشعار بررسی شده اند، سپس به تحلیل تصاویر و بررسی موضوعات پرکاربرد استفاده شده در اشعار، پرداخته شده است. ملکی برای تصویرسازی بیش از هر فنی از تشخیص و تشبیه استفاده می کند و طبیعت، خواه شهری و خواه روستایی، رکن اصلی و مایه ی الهام آفرینش تصاویر شعری اوست که این موضوع مهم ترین دلیل زندهبودن و پویایی اشعار شاعر به شمار می آید.
Image is a new term with an ancient background in Persian literature as in rhetoric there is a reference to imagery. Biouk Maleki is one of the famous poets in the field of children literature who has published seven collections of his poetry till now. This study is an analysis of imagery in six collections of his poetry. The elements that make imagery are discussed and then the most frequent images in his poetry are analyzed. In order to make images، Maleki uses personification and simile more than other techniques in constructing imageries; nature is the major imagery that he uses in his poetry.
خلاصه ماشینی:
"ملکی برای تصویرسازی ببیش از هر فنی از تشخیص و تشبیه استفاده میکند و طبیعت،خواه شهری و خواه روستایی،رکن اصلی و مایهی الهام آفرینش تصاویر شعری اوست که این موضوع مهمترین دلیل زنده بودن و پویایی اشعار شاعر به شمار میآید.
در این دفتر نیز،طبیعت رنگ و بویی روستایی دارد و حتی در یک شعر،زندگی شهری به شکل نسبتا غیر مستقیم نکوهش شده است: پدر شاعر گلی مصنوعی برای خانه خریده است و وقتی با اعتراض کودکش روبرو میشود که این باغ مصنوعی زیبا نیست،از گذشتههایی که در روستا با صمیمت و در بهشت طبیعت میزیستند و میگوید و اینکه با مادر شاعر به شهر سفر کردهاند و امروز مجبورند به جای باغ طبیعی از گل مصنوعی لذت ببرند:«خاطرات پدرم شیرین است/ یکی از خاطرههایش این است:/مادر پیر پدر در آنجاست/روی یک تکه گلیم زیباست/چای خوشبویی را دم کرده/پشت بر غصهی عالم کرده/پیش رویش گل و گلدان و درخت/گردش شاپرکان خوشبخت/بوی گل توی هوا پیچیده/همهجا بوی خدا پیچیده/پدر آن گوشه نشسته دم در/منتظر مانده بیاید مادر/کمکم از راه میآید مادر/چادری از گل و پروانه به سر/پدر و مادر من خوشحالند/مهربانند و به خود میبالند/کم کمک بار سفر میبندند/شال رفتن به کمر میبندند/از ده خویش میآیند به شهر/شهر بیپته و بیسبزه و نهر..."