خلاصه ماشینی:
"همانطوری که«گرینهال»(1996)ابراز میدارد نقش مردمشناسی در تحقیقات جمعیتشناسی،محدود و مشخص باقی مانده و استفادهی جمعیتشناختی از مردمشناسی،بیشتر میل و رغبت به استفاده از روشهای مردمشناسی و یافتههای اتنوگرافیک آن بوده تا مفاهیم و تئوریهای مردمشناسی که در نتیجه،جمعیتشناسی تا حد زیادی از سایر توسعههای پارادایمی و مفهومی تحقیقات کیفی1(در این زمینه نگاه کنید به: 0002 abuG dna nlocniL( و دیدگاههای غیرپوزیتویستی و انتقادی رایج در مردمشناسی و سایر رشتههای علوم اجتماعی بر کنار مانده است.
اگر گرایش جمعیتشناسی به پارادیم پوزیتویستی و استفاده آن از ابزارها و روشهای کمی تحلیل را از منظر رویکردهای نوین به جامعهشناسی دانش و فلسفهی علم بنگریم،در این دیدگاهها،اساس تولید دانش به مثابه فعالیت اجتماعی گروهی خاص تلقی میشود که ایدهها و یافتههای آن بهطور بنیادین تحت تأثیر ارزشها و علائق دانشمندان، ساختارهای اجتماعی سازمانهای پژوهشی و شرایط تاریخی است که تولید دانش در آن صورت میپذیرد.
بنابراین،سؤال اینجاست که چه عوامل و شرایطی دانش جمعیتشناسی را به یک متدلوژی پوزیتویستی و کمیگرا جهت داده است؟با توجه به اینکه روشهای کمی و کیفی تحقیق بر مبانی فلسفی و زمینههای معرفتشناختی متفاوتی استوارند، ماهیت کمی مطالعات جمعیتی تا چه اندازه به مسائل مورد توجه در پارادایمهای پژوهشی جدیدتر،نظیر موضوعات خودآگاهی انتقادی2، و بازنمایی3امکان بروز و ظهور میدهد و این آمادگی را در خود دارد که دانش جمعیتشناسی و شرایطی را که این دانش در درون آن تولید میگردد،به مثابه یک پروژه نقد نماید؟ به این پرسشها هنوز پاسخ صریح و روشنی از سوی جمعیتشناسان ارائه نشده است."