چکیده:
جامعه شناسی سیاسی، حوزه ای از مطالعات جامعه شناختی است که در آن به رابطه میان نهاد سیاست و سایر نهادهای اجتماعی پرداخته می شود. از این منظر در بخشی از مطالعات جامعه شناختی، توجه خاصی به پدیده «دولت» به مثابه عنصر کلیدی نهاد سیاست و همچنین به عنوان مولفه ای اثرگذار در مناسبات اجتماعی شده است. مروری بر تاریخ نظریه های اجتماعی بیانگر آن است که از پیدایش نخستین نظریه های جامعه شناختی تا به امروز، موضوع تبیین دولت و شناخت فرایند تکوین، تطور و تحول آن همواره دل مشغولی تعدادی از نظریه پردازان اجتماعی بوده است. در این میان، جامعه شناسان کلاسیک نقش ویژه ای ایفا کرده اند، زیرا با طرح دیدگاه ها و نظریه های جامع خود، عرصه ای را خلق کردند که در آن مفروضات نظری و بنیادهای معرفتی این رشته استوار گردیده است. تاثیرگذاری این نظریه پردازان به نحوی است که سپهر اندیشه آنان طیف گسترده ای از فرایند نظریه پردازی اجتماعی درباره دولت را تا به امروز رقم زده است. بنابراین چون فعالیت موثر در این عرصه مطالعاتی (جامعه شناسی دولت)، نیازمند شناخت دیدگاه ها و نظریه های معاصر و همچنین آگاهی از نحوه پویایی آن ها است؛ پس باید گفت که شناخت بهتر تنها با وقوف به بن مایه ها و سرچشمه های این آراء ممکن می گردد. این امر، تداعی گر همان پرسش همیشگی است که «چرا باید کلاسیک ها را خواند؟»
خلاصه ماشینی:
")0291-4681(rebeW xaM&)7191-8581(miehkruD elimE,)3881-8181(xraM lraK دربرگیرنده رویکردی است که این نظریهپردازان درباره تکوین نظریه خویش درباره دولت اتخاذ کردهاند و نشان میدهد که نقطه عزیمت اندیشه آنان از کجا و چگونه آغاز شده است.
noitaitnereffid laicos (2)-دورکیم این بخش از آرای خود را هم در پیشگفتار چاپ دوم اثر نامدارش-"تقسیم کار در جامعه" ehT( )yteicoS ni ruobaL fo noisiviD -و هم در سلسله درسهایی ارائه داد که برای نخستین بار در بوردو در یک دوره ده ساله،و بعدها به صورتی تعدیل یافته در سوربن با نام"اخلاق حرفهای و اخلاق مدنی" )slaroM civiC dna scihtE lanoisseforP( ایراد کرد.
درواقع،سلطه شیوه خاصی از اعمال قدرت است که در آن برپایه ملاحظات گوناگون و متنوع،انگیزههای اطاعت4وجود (1)-دورکیم برای این قبیل گروههای ثانوی نقشی دوگانه در نظر میگیرد:آنها باید همچون حفاظی(یا پلی)میان دولت و فرد قرار گیرند و از فرد در برابر زیادهرویهای احتمالی دولت محافظت کنند ولی همچنین باید به حفظ فاصله میان جامعه مدنی و دولت کمک کنند،تا اطمینان حاصل شود که نظام اجتماعی به سوی محافظهکاری خالی از عقل نمیلغزد(گیدنز،1363:53).
مارکس به ویژه علاقهمند بود که این نظر هگل را رد کند که بوروکراسی نقش میانجی میان گروههای اجتماعی گوناگون ایفا میکند و بدینسان به عنوان طبقه جهانی1 در خدمت منافع همگان است.
گفتنی است که آرای این سه جامعهشناس بزرگ کلاسیک،به ویژه مارکس و وبر درباره دولت و نقش آن در جامعه انسانی از جایگاه و اهمیت ویژهای برخوردار بوده و سهم بهسزایی در تدوین و شکلگیری بسیاری از نظریههای اجتماعی معاصر دارد."