خلاصه ماشینی:
"پیچیدگی در مفاهیم تمرکز و عدم تمرکز سازمانی در اینجاپایان نمیپذیرد،به این پرسشها توجه کنید: براستی کدامیک از سازمانهای زیر متمرکزترند:کتابخانهای"متمرکز"که در یک جا برپا شده ولی بخشگستردهای از قدرت تصمیمگیری میان روسای بخشهای گوناگون کتابخانه پراکنده شده است یا کتابخانهای"نامتمرکز"که دربردارنده چند کتابخانه اقماری است ولی روسای آنها همه اختیارات را در دست خوددارند؟دربارۀ ماموران وزارت امور خارجه،که پیش از رفت به ماموریت باید ارشاد شوند تا در راستایویژهای تصمیمگیری کنند،چه باید گفت؟آیا استاندارد کردن فرایند کار به تمرکز میانجامد یا به عدمتمرکز؟آیا کارگری که بدلیل بودن مقررات بیشمار از سرپرستی مستقیم رهایی یافته،دارای اختیارتصمیمگیری است؟دربارۀ یک مدیر صف که اختیار تصمیمگیری دارد ولی تصمیمهای او توسط رایزنان فنیوی هدایت میشود،و یا دربارۀ مدیری که تصمیم میگیرد ولی کارکنان او هنگام اجرای تصمیمها،فرجام کار را به دلخواه خود دگرگون میکنند؟چه باید گفت؟ پرسشهای یاد شده گویای آنست که پدیده پیچیده پراکندگی اختیار در سازمان را با هیچ واژهای نمیتوانبیان کرد.
در نتیجه،ساختار در بعدعمودی متمرکز میشود و قدرت رسمی در ردههای بالاتر سلسله مراتب،بهویژه در راس هرم راهبردیمتمرکز میشود(در اینگونه سازمانها حتی اگر تلاشهایی هم برای انتقال قدرت به هسته عملیاتی درراستای مردم سالارانه کردن سازمان انجام شود،دستآوردی واژگونه خواهد داشت زیرا شیوههایگزینش مدیران بهگونهای است که سرانجام قدرت را در هرم راهبردی متمرکز میسازد)با این همه،تحلیلگران بدلیل نقشی که در ساماندهی رفتار دارند،میتوانند بخشی از قدرت غیررسمی را در اختیار گیرندو این همان عدم تمرکز افقی محدود است."