چکیده:
این مقاله به بررسی اندیشه سهروردی با هدف تبیین دیدگاه فلسفی وی درباره شناخت، تحلیل و استنباط اصول تربیتی از آن با استفاده از روش توصیفی تحلیلی انجام گرفته است. فلسفه وی، که به عنوان فلسفه التقاطی(عقل و شهود) می توان از آن نام برد در شناخت با ترکیب دو نگرش فلسفی و عرفانی یعنی برهان ارسطویی و عرفان افلاطونی با نگرش اشراقی به شکل قاعده مندی نظام متفاوتی از فلسفه پیش گفته را مطرح می سازد. بیشتر، سهروردی در زمینه کسب دانش این باور را القا کرده است که کسب دانش از جانب انسان به تجربه سه سطح شناختی، یعنی شناخت شهودی (استفاده از حواس)، شناخت از طریق مشاهده (شهود عرفانی) و شناخت اشراقی منوط است که این سطح از شناخت می تواند انسان را به حقیقت دانش رهنمون سازد؛ لذا این نوع نگرش از شناخت و فرایند کسب دانش توسط انسان، پیامدهایی را برای اصول تربیت در پی دارد که در این مقاله بدان پرداخته شده است.
خلاصه ماشینی:
"از این رو معتقد است که مهمترین معرفت ، شناختی است که آرمانگرایانه باشد و برای رسیدن به این نوع شناخت انسان باید آنچه را نمیبینند، ببیند؛ پس به منظور دستیابی به این شناخت تنها انتزاع مفاهیم شناختی از طریق تجربه حسی و تجربه شهود عرفانی کافی نیست ؛ بلکه حصول انتزاع ذهنی ، آن گاه حقیقت شناسایی را به دست میدهد که معرفت از طریق روئیت یعنی اشراق پدیده حاصل شده باشد؛ در همین معنی است که به اعتقاد کربن (١٣٥٢: ٢٥٩)در الفاظ اشراقی سه معنی متعالی می توان دید: یکی طلوع و شروق خورشید، دوم اشراق مطلع و مشرق خورشید و سوم خورشیدی که طلوع میکند.
٢- عشق ورزی : مطابق الگوی مطرح شده توسط نگارنده ، عشق به عنوان یکی از دو اصل مطرح در مرحله دوم، نه تنها بیگانه از شناخت و آگاهی متربی نیست بلکه فراتر از آن، وسیله ای برای دستیابی به معرفت و شناخت حقیقی نیز به شمار میآید، چون ، "وصول به کمال جز به عشق ممکن نشود و عشق است که طالب را به مطلوب میرساند"(سهروردی ، ١٣٨٠، ج٣: ٢٤٤ تا ٢٨٦)؛ به این معنی که عشق به عنوان نیروی محرک انسان و کشاننده او به سمت حقیقت است ؛ تعالی یافتن در آن موجب کنار رفتن حجابها و موانع بر سر راه معرفت حقیقی یا همان علم حضوری میشود که نتیجه آن در فرایند تعلیم و تربیت ، پیوند بین تعلیم و تربیت و تجربیات واقعی زندگی دانش آموزان است ."