چکیده:
حاکمیت نومحافظه کاران بر کاخ سفید همراه با بهره گیری از الگوهای رفتاری دوگانه نسبت به مسئله هسته ای جمهوری اسلامی بود. بخشی وسیع از این رفتارها منبعث از تعارضات ماهوی میان دو کشور و بخش دیگر آن ناشی از منافع و مطلوبیت های منطقه ای و بین المللی آمریکا و جمهوری اسلامی ایران بود. این مقاله سعی دارد با نگاهی به دیدگاه های هسته ای جمهوری اسلامی ایران، راهبرد ایالات متحده را در قالب راهبردها و تاکتیک های لحاظ شده با رویکرد تحلیل تاریخی مورد بررسی قرار دهد.در این روند، گزینه های محتمل و نیز رهیافت های اجرایی شده در دو بخش تغییر ماهیت رفتار و تغییر رژیم لحاظ خواهد شد. در نهایت با توجه به موانع ساختاری منطقه ای و بین المللی سیاست خارجی آمریکا، استفاده از گزینه بازدارندگی شکننده به عنوان رهیافت مورد استفاده در این دوره معرفی خواهد شد.
When neo-conservative came to power، they acquired twofold behavioral models towards nuclear case of Iran. Mainly، this derives of essential conflicts of the two state، and partly، because of differential regional and international interests and favorites of U.S. and Islamic Republic of Iran. With studying Iranian nuclear viewpoints، we analyze the mentioned American strategy and tactics، with historical analytic approach. For this، it would be considered possible choices and executed approaches in both of behavior change and regime change. At last، structural international and regional obstacles of American foreign policy، we considered، using fragile deterrence choice as favored approach will be suggested.
خلاصه ماشینی:
راهبرد ايالات متحده در ارتباط با فعاليت هستهاى ايران در دورۀ رياست جمهورى بوش پسر 2008-2001 ابراهيم متقى* استاد گروه علوم سياسى دانشكده حقوق و علوم سياسى دانشگاه تهران مهدى هدايتى شهيدانى دانشجوى دكترى روابط بين الملل دانشگاه فدرال كازان،فدراسيون روسيه (تاريخ دريافت:89/2/4-تاريخ تصويب:90/10/5) چكيده: حاكميّت نومحافظهكاران بر كاخ سفيد همراه با بهرهگيرى از الگوهاى رفتارى دوگانه نسبت به مسئله هستهاى جمهورى اسلامى بود.
بطور مثال،پاتريك كلاسون (Patrick Clawson) در مقالهاى اشاره مىكند: "هنگامى كه ايران در معرض تهديدات متنوع ناشى از حضور ايالات متحده در محيط امنيتى خويش است و از سويى ديگر،خطر وجود كلاهكهاى هستهاى اسرائيل نيز امنيت وجودى اين كشور را تهديد مىكند؛تلاش براى استفاده از سلاح هستهاى امرى قطعى و مفروض براى اين كشور تلقّى مىشود" (Clawson,2005:5) .
كه مهمترين دلايل آن به شرح زير است:رويكرد خصمانه آمريكا نسبت به جمهورى اسلامى ايران؛تهديد بقاى ايران؛احساس انزواى بين المللى ايران؛موقعيت برتر ژئوپليتيك ايران در منطقه؛تهديدات عراق عليه ايران؛ حمايت گسترده از هستهاى شدن در داخل كشور ايران" (Yaphe&Lutes,2005:13) .
چنانچه دچار فهمى ساده از نوع اختلاف ايران و آمريكا در مورد موضوع هستهاى نشويم؛مىتوانيم بگوييم كه"قطع روابط ميان دو كشور به مدّت 30 سال و عدم وجود روابط ميان آنها،موجبات گسترش موجى از بىاعتمادى را ميان دو طرف ايجاد كرده است" (Katzman,2006:6) از منظر جمهورى اسلامى اقدامات برترىجويانه و تعارضگرايانه ايالات متحده كرد مصاديق بارز اين بىاعتمادىها است.
"ايالات متحده مخالفت خود را با هر نوع كمك هستهاى[نيز]به ايران اعلام كرد؛زيرا نگران آن بود كه اين فناورى،نه براى مقاصد غير نظامى،بلكه براى اهداف نظامى مورد استفاده قرار گيرد.