خلاصه ماشینی:
"اما در باب بطلان این ادعا میتوان گفت:مؤلف محترم،به سیر تطوری و دگردیسی مسائل فلسفی توجه ندارد و غالبا مسائل حکمی را نزد افلاطون،ارسطو، ابن سینا،خواجه نصیر و ملاصدرا به گونهای عرضه میکند که گویی با شبکۀ معرفتی و زبان واحدی روبرو هستیم؛حال آنکه توجه به تفاوتهای معنایی و تحلیلی برآمده از تفاوت در شبکۀ معرفتی و زبانی مسألۀ واحد،ضروری است.
»67همچنین،مؤلف محترم در مواضع متعدد از اثرش،ملاصدرا را متهم به ادعای نادرست جمع میان کشف،برهان و وحی میکند68و ادعا میکند:«با ترکیب عرفان و فلسفه،نه تنها گرهی از مشکل معرفتی بشر نمیگشاییم،بلکه سیر معرفت را نیز دچار آشفتگی و مغلطه خواهیم کرد!»69و گاهی ملاصدرا را از این اتهام منزه دانسته و برخی شارحان او را قائل به ترکیب روشها میداندو70 در نقد این دیدگاه باید گفت: اولا:براساس نگاه هندسی به علم و تأثیر اضلاع معرفتی یک علم بر یکدیگر،نظریۀ مذکور(توسعه و تنوع در گردآوری و انحصار روش در داوری)قابل دفاع نبوده و پذیرفتنی نیست.
96 نمیدانم مؤلف محترم در این موضع،با برخورداری ملاصدرا از نعمت شهود دعوا دارد؟یا اساسا هر سخنی مبنی بر حضور و مواجهۀ وجودی با عالم را ادعا میداند؟یا دعوت ملاصدرا به تعالی را نمیپسندد؟یا با هرگونه ابتهال و تضرع در تحصیل حقایق مخالفت دارد؟آیا ملاصدرایی که در مقدمۀ اسفار تصریح میکند:حقیقت را نباید در انحصار کسی دانست و دیگران مالک حقیقت نیستند،در صدد آن است که بگوید سخن نهایی و نقدناپذیر در هر مسألهای روزی او شده است؟!اساسا چنین رویکردی به حقیقت،سنت حسنۀ حکمای مسلمان است،پیش از ملاصدرا،سهروردی تأکید دارد که دانش،وقف شخص یا گروهی نیست و این بدان معناست که در سنت فلسفی ما،باب نقد و انتقادپذیری باید مفتوح بماند."