چکیده:
باور به وجود ظلی و اعتباری در منظومه فکری محیی الدین بن عربی، جایی برای علیت متعارف فلسفی که مستلزم تباین علت و معلول و وجودبخشی واقعیتی به واقعیت دیگر است، باقی نمی گذارد. او ضمن اجتناب از اینکه خداوند را علت نخستین اشیا بنامد و رابطه ای علی میان مظاهر قائل باشد، پدیدارهای عالم را براساس تطورات متنوع وجود منبسط و احکام تغییرناپذیر اعیان ثابته توضیح می دهد و فاعلیت ایجادی را در همه مراتب و شئون هستی، منحصر در خداوند می داند. اسپینوزا نیز براساس مبانی وجودشناختی وحدت انگارانه خود، با نفی امکان بالذات و قول به وجوب بالغیر در باب پدیده های عالم، همه ممکنات یا همان حالات در نظام فکری خود را در مجرای ضرورت می اندازد. او با نفی علیت متعدی و پذیرش علیت حال در همه سطوح، رابطه جوهر با نظام حالات و رابطه درونی میان حالات را تبیین می کند. براین اساس، می توان ابن عربی و اسپینوزا را در نفی علیت متعدی یا خارجی هم رای دانست. ابن عربی و اسپینوزا هر دو با معنای خاصی که برای جبر در نظر می گیرند، در همه ساحات هستی قائل به جبر و منکر اختیارند.
خلاصه ماشینی:
"ب)اسپینوزا از انتساب علت به مبدأ کل و جوهر نامتناهی واهمهای ندارد و با پذیرش اصل علیت داخلی میان«طبیعت خلاق»و«طبیعت مخلوق»،ضرورت علی را در همۀ ساحات هستی سریان یافته میبیند،حال آنکه ابن عربی از اینکه خداوند را علت نخستین خطاب کند،ناخرسند است و عقیده دارد که به کار بردن این مفهوم دربارۀ خداوند،مستلزم توقف او بر معلولاتش خواهد بود.
د)اسپینوزا با نفی علت غایی به نحو طولی و عرضی و تصدیق ضرورت علی در«طبیعت خلاق»و«طبیعت مخلوق»،برخلاف ابن عربی منکر انتساب قصد،اراده و حتی عقل(به معنای متعارف و مألوف بشری)به خداوند است(اسپینوزا،1376:بخش 1،قضیه 17،تبصره)،حال آنکه ابن عربی با تأثیرپذیری از روح تعالیم اسلامی،در عین حال که ذات الهی را موصوف به اراده و مشیت میداند،مشیت را تابع و مترتب بر علم الهی میداند و از این حیث از اسپینوزا فاصله میگیرد."