چکیده:
تقسیم علم به حضوری و حصولی از ابتکارات فلاسفه اسلامی است. اولین بار ابن سینا به این تقسیم اشاره کرد و پس از او شیخ اشراق، به گونه ای شفاف، بر این تفکیک تصریح کرد و از آن بهره برد.
بنابر مشهور، علم حضوری علمی است که در آن، واقعیت معلوم بدون واسطه صورت حاکی نزد عالم حاضر می شود اما علم حصولی معرفتی است با واسطه صورت حاکی. از همین جاست که مهم ترین تفاوت این دو علم، رخ می نمایاند: خطاناپذیری علوم حضوری و خطاپذیری علوم حصولی. در نتیجه، معرفت حضوری معرفتی یقینی است و شناخت حصولی نیازمند احراز صدق و اثبات مطابقت با واقع.
به دنبال این مباحث، این پرسش در ذهن شکل می گیرد که آیا رابطه ای میان علوم حصولی و حضوری وجود دارد؟ و آیا می توان شناخت های حصولی و خطاپذیر و غیریقینی را بر معارف حضوری خطاناپذیر و یقینی مبتنی کرد و از این رهگذر، صدق و اعتبار علوم حصولی را تضمین نمود؟ مرحوم علامه طباطباییاولین کسی است که به این رابطه تصریح نموده و بحث «ارجاع علوم حصولی بر حضوری» را مطرح ساخته است.
در این پژوهش برآنیم تا معانی و تفاسیر مختلفی که از ارجاع علوم حصولی به حضوری ارائه شده را بیان کنیم و همه روابط ممکن میان علوم حصولی و حضوری را به تصویر بکشیم.
The division of knowledge into representational and presential is innovation Islamic philosophers. Ibn Sina had some allusions for the first time in his works then Shaykh Suhrawardi in a clear and explicit way made a distinction between the two and argued accordingly.
Knowledge by presence as is well-known is that sort of knowledge through which the reality of the known fact is present to the knower without mediation of the representative form while in representational sort the knowledge is obtained through representative form. Hence appears the most important difference between the two types of knowledge: incorrigibility of the former and corrigibility of the latter. The knowledge by presence is accordingly certain while that of representation is in need of establishing its truth and correspondence with reality.
On the basis of these considerations one can raise the question of the relation between these two types of knowledge. Is it possible to base representational and fallible acts of knowledge upon certain and incorrigible acts of knowledge by presence and guarantees the truth and validity of representational knowledge? The Late Allama Tabatabae is the first to notice this relation and raise the "reduction of the representational to presential knowledge. This article is an attempt to study the different interpretations of this reduction and present all possible relations between the two types of knowledge.
خلاصه ماشینی:
"(معلمی، 1386: 205 ـ 206؛ حسینزاده، 1385: 199 ـ 200) استاد مصباح که در بحث مطابقت صور ادراکی با خارج درک بدون واسطة تطابق آن دو را لازم میداند، در مورد صدق قضایای منطقی نیز مینویسد: نظیر این اشراف را در قضایای منطقی که از صورتها و مفاهیم ذهنی دیگری حکایت میکنند مییابیم، زیرا هر چند حاکی و محکی در دو مرتبه ذهن قرار گرفتهاند ولی هر دو مرتبة آن نزد نفس [یعنی «من» درک کننده] حاضرند؛ برای نمونه این قضیه که «مفهوم انسان مفهوم کلی است» قضیهای است که از ویژگی «مفهوم انسان» حکایت میکند، مفهومی که در ذهن حاضر است و ما میتوانیم با تجربة درون ذهنی، این ویژگی را در آن تشخیص دهیم؛ یعنی بدون به کار گرفتن اندامهای حسی و واسطه شدن صورت ادراکی دیگری دریابیم که این مفهوم حکایت از فرد خاصی نمیکند بلکه قابل صدق بر افراد بیشمار است؛ پس قضیه «مفهوم انسان کلی است» صادق خواهد بود.
یکی از معانی ارجاع علوم حصولی به حضوری ناظر به نظریة علامه طباطبایی( در باب صورتهای علمی و ادراکی و کیفیت پیدایش علوم حصولی است؛ جناب علامه در این زمینه نوعی رویکرد افلاطونی دارد و انواع علوم حصولی، از ادراکات عقلی و خیالی و حسی، را به مشاهده مجردات عقلی و مثالی بر میگرداند و علم حصولی را محصول یک اعتبار عقلی میداند: العلم الحصولی اعتبار عقلی یضطر الیه العقل مأخوذ من معلوم حضوری هو موجود مجرد مثالی او عقلی حاضر بوجوده الخارجی للمدرک» (طباطبایی، 1383: 4 / 931) توضیح اینکه صورتهای علمی و ادراکی، که در ظاهر قائم به ذهن و حال در نفس هستند و از اشیای مادی خارجی حکایت میکنند، در حقیقت موجودات مجرد عقلی و مثالی هستند که مبدأ فاعلی و علت واقعیات مادی محسوب شده، به مراتب قویتر و شدیدتر از آنها میباشند و با وجود خارجی مجردشان نزد نفس حاضرند و نفس این موجودات را مشاهده کرده، به آنها علم حضوری پیدا میکند."