چکیده:
همواره از میان شخصیت های داستانی بالیده در بستر فرهنگ و ادبیات های مختلف، چهره هایی وجود دارند که بنا بر برخی از خصایص منحصر به فرد، امکان فرا روی از بستر دراماتیک خویشتن و مبدل شدن به یکی از شخصیت های ممتاز تاریخ ذهنی افراد انسانی آن جامعه را می یابند و به تعبیری نیز می توان آنها را «مجسمه های فرهنگی» یا «نمونه های ازلی ذهن» آن جامعه نامید. فاوست، قهرمان نمایشنامه گوته و شیخ صنعان، قهرمان «منطق الطیر» عطار از اینگونه نمونه های ازلی ماندگار هستند که در این مقاله به عنوان دو نماد فکری و فرهنگی شرق و غرب مورد بررسی و مقایسه قرار گرفته اند.
خلاصه ماشینی:
"این تمنا که تاکنون فاوست نتوانسته است هرگز بدان دست یابد همواره با این دغدغههمراه است که«من با خدا برابر نیستم»(همان:22)؛ولی با این حال درصدد است کهاز همه چیز آگاه باشد و بر همهچیز مسط و در این راه نیز در نهایت روح خویش را بهمفیستوفلس(ابلیس)میفروشد؛زیرا مفیستوفلس به فاوست وعده میدهد که از امروز«هیچ و نیچه،این نگاه دو روحی بودن انسان غربی مسیحی را به بیماری صرع یاد میکند؛صرعی که بیش از همه در افلاطون بروز کرد و پس از آن تمام تاریخ غرب را به خود آلودهساخت.
او خود میداند که این عشق،دین او را بر باد خواهد داد و وقتی به او گفته میشود:توبهکن،توبه میکند؛ولی از شیخی و قال و مقال و حال: {Sآن دگر یک گفت ای پیر کهن#گر خطایی رفت بر تو،توبه کن#گفت کردم توبه از ناموس و حال#تائبم از شیخی و قال و مقالS}(عطار،1384:289) در این داستان دو دنیای ظاهری و باطنی«عشق»و«ایمان»وجود دارد؛دو جهانی کهدر نهایت با اتحاد،به یگانگی میرسند؛این اتحاد اگرچه شاید از همان ابتدا،وجود داشته،اما بلندمرتبه سده هفتم،به پرداخته نهایی خود میرسد،در متونی چند وجود داشته؛اما در هرصورت،این اثری است که به نام صوفی بزرگ خراسان که درصدد آن بود تا شاهکاریعرفانی در بیان مراتب سلوک و طریق وصول را در قالب تمثیلی به تصویر بکشاند،سکهخورده و شهرت عالمگیر یافته است."