چکیده:
نوشتار فراروی، جستاری است درباره مرگ، از نگاه دو سخ نسرای پراوازه تازی و پارسی، ابوالطیب متنبی و ابوالقاسم فردوسی. هر کدام از این دو حکیم فرزانه به فراخور اندیشهو بایسته های زمانه دورنمایی از مرگ به دست داده اند، و در واکاوی باورهای این دو سراینده برجسته و بلندآوازه، فراروی مرگ با نمون ههای فراوانی از ه ماندیشی و ه مگراییبرم یخوریم. در جایگا ههایی نیز گونه نگرش شان با یکدیگر ناهمگون و دوگانه است و این دگرمانی بازم یگردد به هموار نبودن بستر بر پایه نگاه و خواسته و واداشت ههایپیرامونی.
خلاصه ماشینی:
"{Sجهان را چنین است ساز و نهاد#که جز مرگ را کس ز مادر نزادS}(همان،ج 1:223) فردوسی انسان را فرزند خاک میخواند: {Sزخاکیم و ما خاک را زادهایم#زبیچارگی تن بدو دادهایمS}(همان،ج 3:346) فردوسی نیز هشدار میدهد که تو شادان دل هستی؛در حالی که مرگ چون شیرژیاندر طلب تو نشسته است: {Sتو شادان دل و مرگ چنگال تیز#نشسته چون شیر ژیان در ستیزS}(همان،ج 2:283) شاعر بلندمرتبه و توانای توس به فرجام کار از زبان دانشمندان میپردازد و میسراید: {Sچون دانی که از مرگ خود چاره نیست#زپیری بتر هیچ پتیاره نیست#جهان را به کوشش چو جویی همی#گل زهر خیره چو بویی همیS}(همان،ج 3:360) وی میگوید که مرگ را نتوان از جان و تن دور کرد: {Sنه مرگ از تن خویش بتوان سپوخت#نه چشم زمان کس به سوزن بدوختS}(همان،ج 1:59) شاعر،سرانجام کار،قهرمان داستان خود اسکندر را نیز به دریافت این راستی آشکار وادار {Sاگر تاج ساییم و گر خود و ترک#رهایی نیابیم از چنگ مرگS}(همان،ج 4:439) فرزانه طوس،مرگ را در سرتاسر زندگی به یادمان میآورد و این نکته را به ما گوشزدمیکد که چراغ عمر هرزادهای با تندباد مرگ خاموش خواهد شد و ساز و نهاد جهان برآناست که سرانجام هرزایشی،بهرهمندی از بستر خاک و بالینی خشت باشد."