چکیده:
وجود رابطهی ذهن و عین یا عدم رابطه و مطابقت و یا دوگانگی آندو، همواره یکی از دغدغههای فکری فیلسوفان در طول تاریخ فلسفه و زیر بنای اندیشه بشر و همه علوم، بوده و هست. اندیشمندان شرق و غرب موضعهای متفاوتی در قبال این امر اتخاذ کردهاند. تحقیق حاضر به شکل مقایسه ای و تطبیقی، دیدگاه دو فیلسوف بزرگ شرق و غرب (ملاصدرا و هگل) را در حل این معمای بزرگ میکاود. این دو فیلسوف، هریک با روشهای خاص خود بر وحدت ذهن و عین صحه گذاشته و معتقدند با روش عقلانی و فرا رفتن از سطح ظاهری پدیدهها، میتوان با عین برتر آنها متحد شد و این اتحاد وجودی است که دوگانگی ذهن و عین را از میان برمی دارد
خلاصه ماشینی:
"از طرف دیگر بیان میدارد؛ ماهیت، همان صورت ذهنی و معلوم بالذات است و همانند وجود مجرد، در نزد ذهن بی هیچ واسطه ای حاضر و از وجود خارجی (معلوم بالعرض) حکایت میکند و از آنجایی که ماهیت با وجود در خارج متحد است و نفس نقش فعالی در ساخت این مفاهیم دارد و مفاهیم، قیام صدوری به نفس دارند؛ مفهوم (معلوم) و نفس (عالم) در یک ساحت وجودی قرار دارند و با اتحاد وجودی عالم و معلوم، ریشهی بحث یعنی مطابقت یا عدم این عالم (ذهن یا عالم) با عالم دیگری به کلی از بین میرود و سالبهی به انتفاء موضوع میگردد.
روح مطلق تنها در روح انسان و از راه آن است که هست اما این کار را در ساحتی میکند که در آن، روح مرز انسانی، دیگر یک ذهن کرانمند نیست که در اندیشهها و احساسها و دلبستگیهای شخصی خویش فرو پیچیده باشد بلکه دمی شده است در زندگانی وجود بیکران در مقام همانستی در ناهمانستی که به خود اینگونه آگاهی دارد.
نتیجه گیری بنابراین ملاصدرا و هگل علیرغم نشو و نما در دو محیط فرهنگی مختلف، هردو بر وحدت و این همانی ذهن و عین و ملاک واقع نمایی علم صحه میگذارند و معتقدند با روش عقلانی و فرا رفتن از سطح ظاهری پدیدهها میتوان با عین برتر آنها متحد شد و این اتحاد وجودی است که دوگانگی ذهن و عین را از میان برمی دارد زیرا مرتبه کاملتر هر موجودی همهی کمالات آن را داشته و در آن ساری و جاری است و هرچند نفس از آنها دو ماهیت و دو صورت میسازد اما این صورتها به لحاظ مفهومی متغایرند اما از نظر مصداق و به حمل شایع صناعی واحدند."