چکیده:
جنبشهای نوپدید دینی هرگروه و حرکت اجتماعی - معنوی است که بعد از دهه 1800 میلادی مبتنی بر مولفههای مدرنیته بالاخص اومانیسم، سکولاریسم، عقلانیت ابزاری و غیره، داعیه ایده جدید و آسانی در به سعادت رساندن انسان معاصر را دارند. هر چند که مراد از سعادت در مصادیق گوناگون بسیار پراکنده و بعضا متناقض است.مقاله حاضر کوششی برای تهیه پاسخی ولو اجمالی برای دو مسئله است. اول اینکه، گسترش جنبشهای دینی موجب ترویج چه عقایدی در بستر فرهنگ ایرانی میشود؟ در پاسخ به این سوال باید گفت: روح تعالیم جنبشها حاوی مؤلفههای است که بعضا در تعارض با فرهنگ معنوی ایرانیان است. در حقیقت، ترویج جنبشهای نوپدید دینی در فضای فرهنگی ایرانیان موجب اشاعه باورها و معنویتی ناهمگون میشود. که در این مقاله به پنج مورد از آن نظیر: اومانیسم معنوی، تحریف فرجامگرایی، معنویت اباحهگرایانه، تعبیر زمینی از عشق معنوی، تعبیر مادی از آرامش معنوی میپردازیم.و دیگری، چگونه میتوان مواجهه مناسب و کارآمدی با گسترش جنبشهای نوپدید دینی به دست آورد؟ نگارنده اذعان میدارد که لازمه اتخاذ بهترین «سیاست مواجهه» پیشبردن سیاست با دو رویکرد «راهکار بنیادین» و «راهکارهای موضعی» است. راهکار بنیادین نهفته در تحقق نظریهای تحت عنوان«ضرورت تبیین دانش جامعهگرای عرفانی ناظر به مسائل روز معنوی» است. محصول این نظریه تهیه قوانینی مبتنی بر نظریهپردازی در حوزه جامعهشناسی عرفانی برای مدیریت و اداره فرهنگ جامعه است و همچنین قوانینی مبتنی بر نظریهپردازی در حوزه عرفان جامعهشناسانه برای ارشاد و هدایت فرهنگ جامعه. وانگهی، راهکارهای موضعی تا قبل از تنظیم نهایی راهکار بنیادین بر اساس ضرورتهای پراکنده و گوناگون ارائه میگردد لکن بعد از تنظیم راهکار بنیادین تمامی راهکارهای موضعی از دل آن بیرون خواهد آمد.
New Religious Movements are some spiritual Movements that are based on modernity components، such as humanism، secularism، instrumental rationality، etc… since the 1800s، claiming new and easy ideas to bring happiness to the modern man. In many instances، however، the meaning of happiness is very sparse and often contradictory.
This paper is an attempt to provide even a brief response to the two problems. First، which ideas expand in the context of Iranian culture by the promotion of religious movements? In response to this question should be said that sometimes spiritual teachings and movements contain elements incompatible with the spiritual culture of Iranians. In fact، promotion of new religious movements spread some heterogeneous beliefs in Iranian Culture. In this paper، five of them are talking about، such as: Spiritual Humanism، distorted resurrection، carelessness spirituality، material interpretation of spiritual love، and material interpretation of spiritual peace.
And second، how to deal whit appropriately and effectively by the expanding on new Religious Movements? I will admit that adopting the best "encountering politics" require to fallow tow special approaches namely "basic strategy" and "local solutions". Fundamental solution lies in realizing the theory as "the necessity of explaining or observing the mystical communitarian moral knowledge referring to new spiritual issues". This theory is based on the approach of producing some regulations for the management and administration of mystical Sociology، managing and guiding communities. Although، some positional or local solutions have used till final solution، but after the entire fundamental mechanism will come out.
خلاصه ماشینی:
"لازمه اصیل دانستن لذت در حوزه مدرنیسم، کنار راندن هر ضابطه و قانونی است که آزادی و لذت مادی انسان را محدود میکند و از منظر چنین نگاهی، چه نظامی محدودکنندهتر از شریعتباوری!؟ اکنون سوالی وجود دارد، برای توجیه اباحیت و لاقیدی و به دیگر سخن، برای گسترش شریعتستیزی بهترین راه کدام است؟ برای توجیه بیمسئولیتی و به انزوا کشاندن شریعت دینی چه باید کرد؟ اما سوال مهمتر این است که چگونه میتوان انسان دین خواه را از شریعت دینی جدا ساخت؟ پاسخ تئوریسینهای جنبشهای نوپدید، ابداع و ترویج نحلههای معنویتگرایانهای است که در دل آنها مخالفت با شریعت شکل میگیرد.
چگونه میتوان شخصیت و هویت انسانی جامعه را تحتالشعاع قرار داد؟ به دیگر سخن، چگونه میتوان روشهای تربیتی عرفا که جنبه فردی دارند را به یک پدیده اجتماعی تبدیل کرد؟ در تربیت عرفانی روشن است که چگونه میتوان جان سالک را متحول کرد، آیا میتوان این را به یک پدیده اجتماعی برای ایجاد تحول در هویت و شخصیت جامعه تبدیل کنیم؟ که در واقع اگر چنین کنیم با الگوی بیبدیلی در حوزه فرهنگسازی و بستری مناسب برای هدایت تمدن ایرانی مواجه شدهایم.
ضمن آنکه این گروهها دارای پارهای ویژگی مشترکاند که مهمترین آنها عبارتنداز: رهبر فرهمند با پیامی منحصر به فرد، طلب اطاعت محض از پیروان، ترویج معنویت شخصی، اقتباس از تعالیم دیگر ادیان و نقد کلیت ادیان، تلاش برای ارائه برداشتهای دقیقتر و روشنتر از حقیقت، بیش از اندازه احساسی و تزلزل در بنیادهای معرفتی، تفاوت فاحش با سنتهای عرفی، تعهد در سبک جدید و ابداعی زندگی و تمایز میان خودی و غیرخودی و...."